خاطرات و خطرات ۴۸۵ طایفه ای هم از سوسیالیستها بعد وسط قاتلند دولت را بر قرار میخواهند شرکت جماعت را در اجراء رد میکنند افراد را مختار ومسئول اعمال خود میدانند تعدیل میخواهند، آزادی حرفه كمك بنر مانده و تسهیم عادلانه بر آنند که بدون مداخله دولت کار به هرج و مرج میکند و ضرر ضعفا است مالکیت را روا میدارند B بچه ها قبول دارند که کار بزرگان از ایشان ساخته نیست و بچه های ریشدار (اگر چه میتراشند) این تنبه را نسبت به بزرگان بالاستعداد حاصل نکرده اند فوغا برسر خواستن است و آسایش در نخواستن، رفاهیت با بضاعت نیست به رضایت است و رضایت فرع قناعت است . مراست بیش طلبی هایه مدرنج بود خرسند بزی و در قناعت دل در کنج قناعت است اگر گنج بود خوش باش که گرده نبود پنج بود اما نهیم به نسبت هم از امام شوار است فرضا یکی را نان و گوشتی و لباس و اطاقی در حد کفاف دون تجمل و گزاف باز در تسهیم به نسبت لیاقت اسهام مختلف میشود و رقابت و رشک معترف نیست و بمشخص لیاقت معترض خواهد بود همان آش است و همان کاسه گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد گمان بخود نبرد هیچکی که نادانم همه سخن از کارگر است. طبقات دیگر را باید بخاک سیاه نشاند در نتیجه می بینیم که حال کارگر بدتر شده است. فراموش میکنند که هنر از افزار بود و کاربینان هر چه بدهند باید بخورد هرچه بدهند باید بپوشد سلیقه و اختیار هم نداشته باشد. با اجبار بهشت جهنم میشود. به کفاف دادند. یکی را نظر بهنر مزیدی روا داشتن البانی است هیچکی به بی لیاقتی خود کوئی تجمل چه لزومی دارد گویم تجمل نباشد نصف کارگر بیکار میماند. نوشته ام که روزی یکی از آشنایان در شیوه دماگوزی بمن گفت این اشیاء اشیاء سر بخاری سربخاری چیست؛ گفتم اجرت يك سلسله کارگر از معدن کار زرگر نجار، میناکار، قالب گیر و غیره من وجهى زايد بر مصرف معاش بتعتم آمد این اشیاء را خریدم و آن سلسله با چرت رسیدند اگر خریدار نباشد برای چه بسازند و اگر نازند چه بکنند حب زينت ركية تروتمند را میگشاید و با حصار مسلم است که مال را یکی میاندوزد و یکی نگاه میدارد یکی پراکنده میکند . کمتر مالی از پشت سوم چهارم رسیده است، چه شده است ؟ یبهای تجملات و تفننات رفته است و بین جماعت منتشر شده است بقول فردوسی جهان را چه سازی که خود ساخته است. روی این مصلحت در قرآن منع نشده است قل من حرم زینت الله التي اخرج العباده والطيبات من الرزق بگو که حرام کرده است زینتی را که خدا برای بندگانش بر آورده است و خوردنیهای نیکو را و باز برای آنکه در زینت اسراف نشود و تجمل را اعتبار ندهند امر است که در مساجد زینت را از خود بردارند پایتی آدم خذوا زينتكم عند كل مسجد ای فرزندان آدم زینت را در مساجد از خود بردارید سهم و اقبال در هیشتی خواندم که چرا قوه جاذبه بفکر کیفر ترسید گوشی مهم نیوتن بود همچنان جیمزوات و قوه بخار یا گالیله و حرکت زمین، این گونه برخوردها از انواع الهام است و این پیش آمدها است که در همه زبانها در لغت رفته است. مهم اقبال، بخت حتی ادبار و بزبان شرع قضا و قدر . ملتی نیست که در اقبال ۱- حریری صاحب مقامات عادت داشت مو از ریشش میکند حاکم بصره مند کرده بود روزی لطیفه ای گفت وظیفه برای او مقرر گشت گفت اگر لطف میفرمائید اختیاریشم را به خودم بگذارید . ۲- سورة الاعراف آیه ۳۲
سورة الأعراف آیه ۳۱