FA' خاطرات و خطرات استبداد ماکیاول در هم رفته است و افکار در این گرداب سرگردان است. امروز مجالی در اقطار عالم دایر است و سعی دارند مفهوم معقولی برای دموکراسی بدست بیاورند مگر از طریق فساد برگشته بصراط مستقیم حق و عدالت برسند غفلت دارند از اینکه ثروتی که امروز در فرنگ جمع شده است نمره اشتباه چهارم بازو و کار نیست از دولت افزار است كه يك چرخ کار هزار بازو میکند و در اقطار کرد هر جا بازوی کار را از کار انداخت مثل غافل بتدريج بیدار شدند تهیه چرخ کردند و هر جا مقداری از حاجات خودشان را خود تدارک میکنند بازار فروش اروپا روز بروز کاسد میشود فریاد کارگر از آنر و بلند است و از اطراف شاخه و برگی بر آن بسته اند . بالغرض چنانکه میخواهند و تصور میکنند بهبودی حاصل میشود اموالی که امروز در دست مردم زیر دست است تقسیم کردند چه خواهد شد بقول سعدی ، اگر گنجی کنی برمامیان بخش رسد هر بینوانی را برنجی یزد در شصت سال قبل آقا محمد جوادی بود بزاز خانمها به بازار نمیرفتند برازی را به خانمها ی آوردند از صدتوب قماش هشتاد تویش ولایتی بود مخمل کاشان زری اصفهان، شال کرمان تافته اليجه، قدك صوف دارائی تاجيت بروجردی همه اینها از بین رفت منوجات خارجه جای آنها را گرفت و عده ای از مردم ما بیکار شدند امروز ورق در کار است بر میگرده خواه در فرنگ سرمایه بدست اشخاص باشد خواه دست جماعات و کاری که از اشخاص صاحب شامه ساخته است از جماعت با اختلافات سلق وافکار ساخته نیست ممالك اروبا بعضی نان کم دارند بعضی زیاد آنانکه که دارند باید از صادرات و واردات جبران کنند نان انگلیس را زلاند جدید میدهد اگر برادری حقیقتی دارد باید آنانکه نان یکفایت دارند صادرات را به آنانکه کم دارند باز گذارند نه در حرص صادرات رعیت را در فشار بگذارند و تجهیز جنگ ستند. پای این صلح تا ابد لنگه است برلبت صلح و در دلت جنگ است. جنگ دموکراتها را دیدیم بولی از صلح نمیشنویم دموکرات با سوسیالیست را چه به تجهیز، پس دروغ میگوئیم و چراغ دروغ را فروغ نیست همه برادرند و مهیای برادرکشی و در ته دل جهانگیری جنجال آقایان سوسیالیست انما الاختلاف في الشبكات كلنا في الوجود نقصد سيد منکر نیستیم که سر سفره طبیعت ، نبات، حیوان، خصوص ناطق را است متاسفانه طبیعت جابر است اگر نبات و حیوان هم زبان داشتند فریاد شکایتشان بلند بود. گیاهای خود در سایه درختهای تنومند ناله و کمونیست می کردند که این جایران منع آفتاب از ما میکنند . مرال وغزال زبان شکایت میگشودند که پلنگ و گرگ بچه حق ما را می درند يقول لرمزور دار بیرور را خورد . شأن انسان ایجاد اعتدال است نه برهم زدن طبیعت انسان که خودش را اشرف میداند گرفتار اخلاق و استطاعت خودش است هم مرا آرزو در دل و پای نیافت در گل و محال عقل استکه خردمندان بمیرند و بی خردان جای ایشان گیرند بالجمله در تعقیب اقوال سابقین طرح هایی ریخته اند مگر آنکه ناسی به بوتانیان اسبق زشت و زیبا را آمیخته اند بیختنی باید تا صحیح از سقیم و حق از باطل جدا شود . لوئی پلان ۲ در فرانسه ولاسال ۳ در آلمان پیشرو صاحبان افکار انقلابیند ا ما منکر ترونهایی هستیم که از راه غیر مشروع بدست آمده باشد ۲- Blanc
r. Lassalle