پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۴۹۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات باز گوید آتش به بغداد افتاد یکی شکر کرد اندر آن حال زود که دکان ما را زیانی نبود اگر در صد پنج نفر از قسم اولند نود و پنج نفر از قسم دیگرند. حکایت - بزمان بهرام قوم فیوج شکایت کردند فردوسی از زبان ایشان گوید. آواز رامشگران می خورند به بهرام به هر يك گاوی و خری داد که زراعت کنند بهر يك يکی کار داد و خری در سال بهرام پر مرده و دلتنگشان دید. بدو گفت شاه این نه کار تو بود بحر باید اکنون بنه بر اهید چو ما مردمان را به کی شمرند ز لوری همی ساخت برزگری پراکندن تخم و گشت و درود بسازید رود و بریدم تقيد میل آن را در دلت انداختند PYY بعض طوایف هم از طبع مدنی بوده اند بعضی در وحشت مانده بعضی در اسطکاک با تمدن از بین رفته اند در بحبوحه تمدن طایفه یا سیاه در امریکا هنوز به آب خود چادر نشینند صفحه ۴۷۱ . جماعتی بربری رانده از افغانستان به تهران آمدند در شهر و یلان بودند پدرم امر کرد آنها را به بالابان بردم که نیول ما بود مقداری پارچه تهیه کردم که آنها را پوشانم چون در محل حاضر شدند و دیدند که باید به زراعت بپردازند فرار کردند. ملا گوید هر کسی را بهر کاری ساختند روز آفتابی در برلن کم است و چون به تعطیل بیفتد غنیمت است مردم شهر به تفرج گاههای بیرون هجوم میآورند از صبح تا عصر به محلی میروند و برای شام همه میخواهند برگردند اداره راه آهنها در این روزها ترن مخصوص زیاد میکند بطوری که مزاحم تونهای رسمی نباشد. در یکی از تفرجگاههای دور از شهر جماعتی جمع شده بودند در موقع مراجعت در ایستگاه معطل شدند و مانها تر و کله ها خشك دست به گرید گذاردند در دهات خط راه حفاظت ندارد مردم روی خط آهن ازدحام داشتند مستحفظ ایستگاه فریاد کرد که از خط بیرون شوید موقع ری است که اینجا نگه نمیدارد دشنامش دادند التماس کرد سخط گفتن آغاز کردند در ترن اضطرار خواست فانوس سرخی که داشت و ایما به خطر است ببرد جلو ایستگاه بیاویزد گفتند خیال فرار دارد بر سرش ریختند و فانوس را شکستند بیچاره با حال آزرده دوید و فریاد کرد شوفر نشیند و همچنان میآمد هیاهو شنید بخار را خواباند و لیکن دیر بود هفتصد نفر زیر ترن رفتند و زخمی و تلف شدند این است روحیه جماعت . خوشی را در مال دنیا دانستند و گفتند ثروت زاده بازوی کار است. انسان به سرمایه با خود میآورد فکر، اراده و استطاعت، فکر برای پیدا کردن راه اراده برای عمل کردن فکر و استطاعت برای انجام و این جيزة اشتباه سوم به سرمایه در هر فردی به کمال نیست درجات دارد چنانکه گفتیم شرح حال یمنی را در صفحه ۱۶ یاد کرده ام فکر با كمك علم از سیمنی بود سرمایه و افزار از ها اسکه بازوی کار از کارگران پس مولد ثروت در مرحله اولی علم است سپس فکر آنگاه سرمایه که ندارد افزار کنند آخر روی کار در مرحله پنجم حاجی محمد حسن کمپانی در بدو امر فکرت آنجا میرسد که خرازی - بفروشد سرمایه نداشت بر طبقی که به گردن می آویخته است و دور می زمان بجای سرمایه گشته به مداومت و قناعت اندک سرمایه بدست می آورد مشغول تجارت می شود کارش بدانجا کشید که اول ثروتمند شد را کفار در آمریکا بدوش نفت بدرب خانه ها میبرد و پیمانه پیمانه میفروخت به مداومت و فکر رسا

! - افکارامم صحفه ۱۸۸