پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۴۴۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

۴۲۵ خاطرات و خطرات برای آب یزد یکن خودشان به یزد تشریف برده بودند سزاوار بود عمانوقت توجهی میفرمودند چه مصارف بیهوده در تهران و چالوس شد. در موقع ترك خاك وطن و رفتن بکشتی محن حال سوگواری برای شاه و همراهان دست میدهد جم از کشتی بر میگردد مسافرین دیده بساحل دوخته بخاطر میگذرانند. کای ناخدا بهر خدا کشتی ها آهسته ران تا یک زمان گریان دوم بر ربع وأتلال وطن الا دریا ا نسبتا محقر بوده است از همه جا بیخبر روزهایی ملالت اثر بسر میرود فقط اضطرابی پر اضطرابها نمی افزوده پس از چهار روز دورنمای بمبئی نمایان میشود مسافرین لباس عوض کرده بشوقی پروبال میگشایند که از قفی کشتی خلاص خواهند شد بر خلاف انتظار کشتی چرخی زده دورتر از بندر لنگر می اندازد دلها بشور می افتد که نقشه را خلاف منظور می بینند قایقی از بندر عده ای سرباز بکشتی میآورد با بنه و خواربار سه نفر انگلیسی وارد کشتی میشوند نزد شاه میآیند اسکرین نام از طرف لردلین لینگو نایب السلطنة هند میگوید درس ملا نایب السلطنه دستور میهمانداری جنایمانی را یمن داد باید پنجروز در این کشتی بمانید با کشتی اقیانوس نورد برسد شما را به جزیره موریس ببرد که محل اقامت خواهد بود شاه فرموده بودند مگر من زندانیم گفتند در خارج هرکجا بخواهم میتوانم بروم اقلا این پنجروز بگذارید در خشکی درکنم . يمن جواب این اظهارات تلگراف میکنم بوده است. رفتار سلطان صلاح الدین ایوبی را با ریشارد شیر دل پادشاه انگلیس باید با اين اوك سنجيد و اخلاق اسلامی مشرق زمین را با اخلاق مسیحی مغرب زمین قیاس نمود یا رفتار آلب ارسلان را با رومانوس قیصر روم شرقی (اسلامبول). رومانوس در جنگ امیر الب ارسلان شد او را روی تخت پهلوی خود پذیرفت در ضمن صحبت گفت اگر تو بر من دست یافته بودی چه میکردی؟ گفت بند از بندت جدا میکردم البته ارسلان گفت این است دستور مسیح بشما میترا بعزت روانه سرجا و منزات میکنم فرضاً باحتياط عمل ناپلئون بهاوی را میترسیدند آزاد بگذارند مبادا سر از بوشهر در بیاورد چه مانع داشت در هند یا جای خوش دواتری در تحت نظر نگاه میداشتند ؟ شمس پهلوی گوید در مقابل جبر جز صر جاره نبود کردیم نام جزیره موریس را در زمان پل ویرژینی خوانده بودم . مسته های حزن انگیز آن داستان را بخاطر داشتم نمیدانستم سرنوشت روزی ما را بدن جزیره میبرد اجازه خواست همینقدر شهر برویم تدارکی برای زندگی روی ان جزیره ببینیم اجازه ندادند. توسط خودشان نواز می تدارك شد. مستخدمين ما اسم جزيرة موریس را که شنیدند و روزگار ما را دیدند اجازه بازگشت خواستند اجازه ندادند . اعلیحرت ما را به برد باری نصیحت میفرمودند . از خاطرات شمس بهلوی رومانوس -۲ اینها را میشنویم حال محسن میرزا را دیدیم تاریخ گوروین آلمانی چاپ دوم صفحه ۵۶۳

الب ارسلان