پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۴۲۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات بگویند باز موجه بود . ٢٠١ چون همه چیز باید تغییر کند ،خان يك و ميرزا موقوف شد شاید هم نظر شاهزاده بود که به اجزای خانواده سلطنت اسبق میگفتند بدراً در فرانسه و بعداً در ممالک دیگر تأسیس آکاد می شد. برای تلخیص فرهنگستان زبان و تکمیل اصطلاحات یا قبول الفاظ جاری برسمیت در کتب انت ما هم اردیبهشت ۱۳۱۴ فرهنگستان ساختیم اما برای تخریب ریشه زبان آکادمی هیچ مخالف با کلمات لائینی و یونانی که در السنه اروپایی تداول دارد نشد که در وضع 1 اصطلاحات کمکی فوق العاده است همان کیفیت را بلکه بمراتب بیشتر و بهتر عربی دارد در فارسی انت عرب اختصاصاتی دارد که در هیچ زبانی نیست زبانی است به پیمانه که هر معنی را بقالب الفاظ میتوان ریخت و عند الحاجت ریشه آنرا در لغت بازیافت . فضلای گذشته الفاظ عربی را بلهجه فارسی گنجانده اند حتی فردوسی مجبور بوده است کلمات عربی در کار بیاورد باو ایراد کردند که در ملک گفت احسن فلك گفت زه. ملك فلك واحسن عربی است. جواب داد من نگفتم ملك و ملك گفته اند این فکر که بواسطة الام ايران تحت الشعاع عرب واقع شده است باید رخنه با سلام کردو ترك لغات عربی را گفت فرهنگستان را لون دیگر داد، هيچيك از ادبان در پاریس ولدن ظهور نکرده است سرتاسر اروپا قلیلی یهودند و قاطبه عيوي و تحت الشعاع كندان نیستند. مرد باید که گیرد اندرگوش برس اعتماد الدوله يحيى گر نوشته است. پند بر دیوار با این تشویش خیال تدریس شرعیات و قرآن در مدارس ممنوع شد. فردگر او بر سر این کار استعفا کرد، در ورزشگاه آتش زردشت را دیدیم تكليف منع قرائت قرآن در هیئت زبان نیامد و تیمورتاش محرمانه به یحیی خان توصیه کرده بود، حکمت از نصایح قرآن و كلمات حضرت اسرع دفتری مرتب کرد و همان را احیانا می خواندند یا نمیخواندند مقرر بود در مدارس شرعیات گفته میشد و اقامه نماز میکردند که اساس تربیت است و حفظ مصلحت موقوف شد. فرهنگستان هیشتی بود مرکب از چند نفر از اعضای ناجور غالب بیسواد میرزا اسمعیل خانی داشتیم مجلس آرا و با رجال آشنا مربای قاآنی و گاهی تلخ گفته بودند اگر سنگ جهنم هریشت یسالی سفید نمیشود مالیده بود صورتی سیاه شده بود و ريش سفيد . مدعى أدب بود و در مواقعی بی ادبی مینمود، کسی را گیر میآورد مخلفاتی از اوسئوال میکرد کلمات دور از ذهن مثلا از معنی خيص و بی میپرسید غالب نمیدانستند مقدماتی بود برای اینکه بگوید سواد آقا در صورت من است سواد آقایان هم در صورت میرزا فروغی که اهل ادب بود و بر السنه خارجه واقف، رساله ای در انتقاد چایکرد و از ریاست استعفا امر بود که بجای کلمات عربی فارسی بیاورند و در میدان لغت در فارسی بینهایت تنگ است ویای تتبع لنگ. آنجا که لفظ هم داشتیم از آن غفلت داشتند مثلا سجل را نام و نشان گفتند اسباب سخريه شد شناسنامه کردند و حال آنکه پروز لذت است ، فردوسی گوید: بگفتا که دخت گرسیوزم من 2 اسمعیل خان است بشاه آفریدون رسد بروزم من ایراد کردم گفتند شناسنامه بعرض رسیده است و تصویب فرموده اند دیگر جای سخن نبود بعضی اختیارات فرهنگستان حقیقت مفتضح بود و در شهر مسخره میشد، ادبا متأسف هزار گونه سخن بر زبان و لب خاموش مرکباتی بد ترکیب بقالب زده اند و شافع نموده. شهداد چه مناسبت دارد من نمیدانم آنچه بنظر میرسید همه نویها در تجدد زمینه بود برای تصرف

در عقاید و تغییر کلاه