پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۴۲۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

P-Y خاطرات و خطرات کردند، روزی بشاه عرض کردم اگر باید روگیری موقوف شود پرگرام میخواهند که آبرومند و مقرون بیفت باشد، محمد خان درگاهی حاضر بود او را خواندند و فرمودند فلانی چنین میگوید خودم هم دیده ام البته منع کنید جلو بگیرید قصد من آن بود گل بجائی ترسد که پیلان بلغزند وقتی گفته ام مردم پارسای در پاریس پخت و پز جون همی توان آسان چون بود دام در رهش بيتك طشت اکثر ز بام می افتد سهل در فکر خام می افتد مرغ زیر بنام می افتد در سنوات ۱۳۰۶ و ۱۳۰۷ ملکه ترویج دکلته میکرد و منع چادر نماز ، عیال من که به اندرون میرفت و چادر نماز داشت مورد ایراد میند آخر ترک رفتن نمود اواخر ریاست من در جلسه ای از جلسات هیئت که اسهام صادر و وارد محدود میشد تیمورتانی کلاه زنانه را داخل اهتمه مجاز کرد گفتم چه حاجت ؛ گفت لازم میشود گوشه پرده برگرام ده ساله بالا رفت قصد من از برگرامی که بشاه عرض کردم این بود که های چادر روپوش نجیب و محترمی برقرار شود که زینت زن جز صورت و کفین پوشیده باشد چنانکه در مکه دیده بودم و در شرع مقرر است بالجمله امر صادر شبکه از اول فروردین ۱۳۱۴ مردها کلاه فرنگی ( اگنی ) بر سر بگذارند و زنها چادر را ترك کنند کلام اجنبی ملیت را از بین برد و برداشتن چادر عفت را پرده حجاب باقی بود زنها لباس بلند پوشیدند و روسری بر افکندند و این حجاب شرعی بود. پلیس دستور یافت روسری را از سر زنها بکشد روسری ها پاره شد و اگر ارزش داشت صاحب مدتی زد و خورد بین پلیس و زنها دوام داشت بسیار زنها را شنیدم که از خانه بیرون نیامدند امر شد مبرزین محل مجالس ترتیب بدهند زن و مرد محل را دعوت کنند که اختلاط عادی شود وثوق الدوله از پیش قدمها بود در کاوه بلديه شب نشینی مرتب شد منهم دعوت داشتم نوشتم خانمی مجلس آرا ندارم و تنها آمدن خلاف نزاکت است . تعجب در میدانداری محتشم السلطنه رئيس مجلس و آخوند اعیان مود بیرون از حدوظیفه البته بی اجبار نبود حتى نظميه بمن اطلاع داد که در گوشه دروس چنان مجلسی فراهم کنم خوشبختانه رعایای دروس ارمنیاند و چند پیرزن که با چادر و روی نیمه باز آمدند . . آنچه اجباری بود بجای خود مردان بی ناموس و متعلقان چاپلوس زنهای خودشان را بمجالس رقص بردند و به الدنگها سپردند . میرزا ابو طالب صاحب حمام پاک را که ده ارك پیالی است از نظمیه خواستند که در حوزه خود مجلس آشتی کنانی ترتیب بدهد برخاست و براه افتاد گفتند کجا گفت قصر میدانم که من این خلاف اخلاق را نخواهم کرد و محکوم بحس خواهم شدن گفته خودم میروم در خیابان لاله زار پلیس متعرض مردی شد که کلاه پهلوی بر می داشت کلاه را روی زمین انداخت لگد مال کرد و دیگر کلاه برد و نگذارد هستند مردان با غیرت . در ملاقات روزی شاد کلاه مرا برداشت و گفت حالا این چطور است گفتم فی المحمله از آفتاب و باران حفظ میکند اما آن کلاه که داشتیم اسمش بهش بود. آشفته چند قدمی حرکت فرمودند گفتند آخر من میخواهم همرنگ ویم که ما را مسخره نکنند گفتم البته مصلحتی در نظر گرفته اند در دلم گفتم زیر کلاه است که مسخره میکنند و تقلید های بی حکمت در باطن چه بود که محترمین از پیکره در رفتند و چون مرغ از قفی جسته خود را بدرو چه دیوار زدند و از آنچه خواسته شده بود پیش افتادند . ا نمیدانم عزیز کاشی و امیر زاده خانم به این بساط چه خواهند گفت و چه گناه داشتند شاه

ملکه و شاهدخنها بدانشسرای تهران تشریف برده اند دوشیزگان آراسته حاضر و جوانان پیراسته ناظر