۳۸۴ خاطرات و خطرات نصرت الدوله در بستن قرارداد ۱۹۱۹ استرداد میسد. هر سال دو نوبت اسب دوانی میشود بهار در تهران و پائیز تهران و پائیز در صحرا در ورامین جمنهایی است اختصاصی به ایلخی داده شده و اسب تربیت می افتتاح شوسة اسب دوانی پائیز ۱۳۰۷ قبلا شاه به گنبد قابوس تشریف بردند خرم آباد هنوز دو سال نیست که من ریاست وزراء دارم بنظرها گران آمده بود ۷ آیات ۱۳۰۷ شنیدم در شهر گفته بودند مریض هم نمیشود در راه گنبد صدمه فوق کنند العاده بمن وارد آمد ترکمنها در کنار جاده چالهایی کندهاند برای چه ندانستم، کامیونی جلو اتومبیل بود و گرد بسیار میکرد من و اعتماد الدوله و فرزندی نصر الله خان در اتومبیل هستیم شوفر اجازه خواست از راه خارج بشود و از کامیون جلو بیفتد من گفتم چه خیالی است آهسته میرویم. دفعه دیگر اجازه خواست اعتماد الدوله گفت چه عیب دارد اجازه دادم گرد بطوری است که زمین پیدا نیست اتفاق جالی در راه بود چرخ زیر پای من در حال فرو رفت من دست راستم را سیخ روی صندلی تکیه داده بودم تکانی خورد که نفي در سينه من حبس شد اعتماد الدوله وحشت کرد لحظه ای گذشت نفس کشیدم درد کمی در پشت و بازو احساس میکنم باین حال رفتیم اطراف گنبد سکوتی بود نتوانستم از سکو بالا بروم شب بزحمت در لباس بسر رفت روز دیگر مرخصی گرفتم بشهر آمدم باید دستم را افقی نگاه بدارم بالجمله سه ماه بستری شدم و درد بازو قسمی بود که میبایست دست بدحت كية نمك داغ کرده روی بازو بگذارند در نتیجه سه انگشت من مشوف مانده و هنوز پس از بیست سال بازوی من هستمی درد کمی دارد این همه ناله در مقدمه برای این بود که هفتم آبان شاه برای افتتاح راه شوسه خرم آباد به دزفول تشریف بردند وزراء و معاریف در رکاب بودند و من محروم مانده در بستر نالانم ۱۳۰۶ بعضی مقررات ۱۳۰۷ انحلال کارگزاریها قضيه حسن شكريك امضای قراردادها در مسکو رفتن کشتی جنگی شوروی از انزلی کلنگ اول راه آهن ۱۵ تیر شروع راه آهن توسط آلمانیها در شمال ۳۰ فروردین ۳۰ شهریور شروع آمریکائیها در جنوب المهر اعزام محصلین به اروپا ومهر ورود پادشاه افغان اول خرداد ۱۶ خرداد آوردن آب کرج تهران ۳۰ مرداد آمان اول آذر امضای عهدنامه ها با شوروی در تهران ۱۰ به من افتتاح بانك على ۱۰ آبان فوت عين الدولة فوت ناصر الملك ثبت اجباری تاح مجلس هفتم ۴ دی دستگیر شدن دوست محمد بلوچ ۲۶ بهمن ۲۱ بهمن سفارش کشتی در ایتالیا انحصار دخانیات ۱۹ اسفند ۲۶ اسفند شاگردان امنیه که برای تحصیل روانه شدند لباس يك فرم داشتند شما را هم در لباس متحد الشکل میبینیم اینکه شما را از يك مملکت پادشاهی نطق شاه در موقع به يك مملکت جمهوری میفرستم برای این است که حس وطن پرستی شرفیابی شاگردان فرانسویان را سرمشق خود قرار دهید. حب وطن را از آنها بیاموزید اعزامی به اروپا و با این ذخیره بمملکت خود برگردید و مشغول خدمت شوید امیدوارم اولاد من با دو ذخيره مهم یکی حب وطن و وظیفه شناسی، دیگر تکمیل علوم که برای آن انتخاب شده اید به ایران برگردید . آقای علاء که طرف اعتماد من است از برای سرپرستی شما معین شده است.
از حب وطن پرستی فرانسوی نتیجه خوب بدست نیامد بعدها مقرر شد شاگردان را بممالك
