پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۷۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات ۳۶۵ و او را با سلام و صلوات به گلستان خواهند آورد روز جمعه هم سلام رسمی خواهد بود. شمایل حضرت حجت (ع) را بالای کرسی ریاست جمهوری نصب خواهند کرد صلاح ولیعهد ترك گلستان است . کرنا آواز خود در داده است طبل وبوق و سورنا آماده است يا حتشام السلطنه گفتم تو از رجال قاجاری این میدانداری سزاوار تو نیست کاری خواهد شد کنار باشیم بهتر است گفت قاجاریه را چنان مأیوس کرده اند که غالب رضا برضا داده اند. عصر یکشنبه باز در منزل مشار الملك اجلاس شد. سعدالدوله فرمانفرما ، سپهنا لار هم هستند. عده بچهل نفر رسیده است و چله جمهوری منعقد .است فرمانفرما از تلفن گفته اگر بود سخن جز روی جمهوری است من نخواهم آمد سپهسالار در مجلس گفت روزی از این بهتر نمیشود ما حاضریم مسجد باید رفت برویم مجلس باید رفت برويم، هيه فكر كلاهند که از این نمد پسرشان بیاید و آمد اما سرشان را .خورد سعدالدوله گفت من برای فردا دعوتی کرده ام تصمیم دا فردا خواهیم گرفت سپهسالار بر آشفت که برای مجلس دیگر حاضر نیستم ، فهيم الملك گفت از همین جا باید بمنزل سردار سپه رفت و اظهار موافقت کرد. مشار الملك از تلفن اطلاع داد رفتیم از نطق مشار الملك وفهيم الملك بر می آمد که محضری هم تدارك شده باید امضا کرد ، سعدالدوله الار و فرمانفرما جملاتی در موافقت گفتند در این ضمن ملکزاده وارد شد نطق مفصلی ایراد کرد و پایش را از سلطنت بالاتر گذارد و مقام نبوت برای سردار سیه قائل شد من در مطالعه احوال تعجب میکنم و دم نمیزنم متفکرم که چه خواهد شد اجرت خودمان را هم گرفتیم. ملت اراده بقبول جمهوری کرده است ولایات تعطیل است و مردم شب نطق رئيس الوزراء عید از کار بازار مانده اند، مسئله بطوری مهم شده است که جلوگیری ممکن نیست مگر بيك كلمه نمیخواهم؟ ( ناچار با ملت موافق هستم (بیچاره) جمهوری هم آرزوی مثل متمدنه است : متاسفانه) هر کس را میخواهید رئیس کنید نطق نادر در صحرای (منان منتها حالا که مرا خواسته اند چندی متصدی خواهم شد تا کار برشته انتظام در آید و چند دفعه تکرار کرد که آنچه میگویم قسمتی دوستانه است قسمتی رسمی در خاتمه فرمودند آقایان حاضر هم بوظیفه عمل کرده اند بلکه قدری دیر جنبیده اند!!! محضر را هم آوردند مهر کردیم و مرخص شدیم من از قرآن تغال کرده بودم و می دانستم که جمهوری سر نمیگیرد. با احتشام السلطنه هم پالکی هستیم در راه گفت مثل ما مثل آن دهقان است که مادیان خودش برد فحل بکند پنجهزار هم داد فحل راه را عوضی رفت دهقان با تأسف بر میگشت آشنایی رسید گفت اگور باشد گفت من پنجهزار و ماديانم يك كو... قرض داشتیم رفتیم دادیم آمدیم آن قدردانی رئيس الوزراء این هم تسلیت احتشام السلطنه رفیق بنده. مذاکرات یمین الدوله بی نتیجه مانده صبح دوشنبه احتشام السلطنه بامعين ملاقات ولیعهد الدوله بمنزل من آمدند بگلستان رفتیم صاحب اختیار وزیر خلوت و مغرور میرزا رئیس در خانه هم هستند خدمت ولیعهد باید رسید همه خودباخته و سیر انداخته . این گلستان نه همان است که من دیدم بار چه فتاد است که امسال دگرگون شده کار احتشام السلطنه مأمور است ولیعهد تکلیف ترک گلستان کند که امروز شمشیر دیگر در کار است. گفته شد به باغ سردار محتشم نقل مکان فرمایند فرمودند پس میگوئید من دست حرم احمد شاه را بگیرم و بصحرا بروم؟ مغرور میرزا گفت تکلیف اندرون با من است من که برگرفتن جمهوری -1 هر کس در پس پرده پشت هم اندازد دوز باز ماهری است.

- تلگراف امیرانور روسی در جواب امپراطور آلمان صفحه ۲۹۴