پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۵۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

TTA خاطرات و خطرات در باکو سراغ می کردیم پیشت دو سه هنل خوب داشت از بین رفته بود، عمارتی را تازه بصورت هتل در می آوردند تمام نبود چند اطلاقی مهیا شده بود تا منظم در همه بر هم فوق العاده کثیف ، آقای ساعد قنسول باکو خبر شده بود به عمل آمد و مرا به منزل خود برد دو روز یکه در باکو بودیم منتظم برای شام و ناهار به قنسولگری می آمد نهایت مهربانی را از ساعد دیدم . رئیس حزب باكو قاسم نامی بدینن آمد قدری صحبت کرد گفت ما شما ایرادی نداریم خیابانی با دولت طرف شد جنگ کر دکشته شد اما در قضيه ميرزا كوچك خان بحث داریم پس از قتل چرا سر او را بریدند و عکس انداختند ؟ محمد تقی خان در زد و خورد کشته شد چرا بی احترامی به جنازه او گردند ؟ گفتم با خیابانی جنگ شد برای اینکه جنگ نشود شبانه فرستادم عالی قاپور را تصرف کردند خیابانی پنهان شد و در نتیجه مصارفه زخمی شد و انتحار کرد سطحه منزل خودش را بعاداد برای من و منتقه مسطحه كثيف، بدیو و غالب هست. منتظریم " دیدم این مردم بیش از آنچه گمان میشود از همه جا مطلعند و موشکاف ، مرا در تفلیس از زاحمت اجرای گمرک در باکو ترسانیده بودند، در موقع سواری به کشتی یکی را به معاونت رئیس گمرک معرفی کردند خوش باشی گفت و صندوقهای ما را که غیر از کتاب چیزی نداشتیم به کشتی فرستاد اجرتی هم مطالبه نشد. کشتی به انزلی میرود کشتی کوچکی است و بسیار کثیف دو اطاق برای مسافر دارد یکی تنگ و تاريك و بدهوا یکی روشنتر یا کمتر تاريك و كمتر ناتمیز که بعضی صاحب منصبان مأمور لشکران گرفته اند، متحیر بودیم که چکنیم، جوانی خوشرو و مهربان پیدا شد گفت قدری کنید من جای سالم بشما میدهم، در این اطاق حصبه ای بوده است رفت و برگشت ما را برد. بالای کافی بود سایر اجزا در سالن کشتی بسر بردند. شکر نعمت میکردم که دویست نفر سالدان ریختند کشتی حرکت کند و هوا آن بوهای بد را ببرد، شب تا سحر از غوغای آنها و صغير استفراغ خواب درستی نکردیم. بی وحشت از این همسایگان افسار گسیخته نبودیم. امشب هم گذشت ، صبح شد آفتاب بر آمد به لنکران رسیدیم میهمانان محترم پیاده شدند نفسی کشیدیم که بحمد الله بخیر گذشت سلحه را شست و شوئی دادند و نظافتی شد. منتظم به گردش رفته من تنها هستم صاحب منزل که بر ناخداست جوانی را آورد و در غرفه کرد در را بست و رفت. آن جوان نشست گفتش را کند جورایش را در آورد من فکریم که چه میکند . بسته ای از جورابش در کرد گویا دو تومان دو هزاری پول ما بود گفتش را پاکرد کفش و جوراب دیگرتر را در آورد بسته ای دیگر از کف یا بیرون آورد بسته ها را در کشو میز گذارد و رفت. گفتم این امنیت و آزادی را خدا از شما بگیرد. در آستارا مأمورین كمرك بمکشتی آمدند همهمه شد از تجار رشتی دو نفر روی کشتی بودند و در غرفه تا خدا منزل داشتند بسته ای که ندانستم چیست بمن دادند که این بسته در خدمت شما باشد با خیلی اکراه پذیرفتم و کناری گذاردم . مأمورين كمرك كار خودشانرا انجام دادند يكنفر در منزل مرا باز کرد پس از سلام گفت من مأمور گمرکم مسلمان بود و فارسی میدانست گفتم بفرمائید مأموریت خودتان را بعمل بیاورید 1- در روزنامه پراودا و ایزوستیا شرحی در مذمت نظام راجع به سر میرزا کوچان خان نوشته شده بوده است. جواد قديمى اعتصام السلطنه چای به مخبرین روزنامه داده توضیحاتی میدهد که بریدن ميرزا كوچك ربطی به نظامی نداشته مردم جنگلی که نقش او را شناخته بودند این کار را کرده بودند که سر میرزا را بیاورند و انجام بگیرند. روزنامه نویسان خبر قبل را تکذیب میکنند راپرت بوزیر جنگه میرسد شرحی به مشار السلطنه قدیمی بنر اعتصام السلطنه در اظهار امتنان مینوی می نوید. ۱۳۱۴ تاریخ ۱۹ برج دلو ۳۴۰ فدایت شوم مرقومة شريفه بضميمه سواد مراسله آقای اعتصام السلطنه زيب وصول داد و احساسات ایشان و اقدامی که در مورد مخاصی نموده اند موجب مزید

امتنان گردید، رضا مهر وزارت جنگ