خاطرات و خطرات ۳۳۵ روز چهارشنبه ۱۲ دلو معهود بود پل آجی راه آهن را افتتاح کنم، در بهار آب چهار چشمه آنرا برده بود و ترکینسکی مهندسی روس که رئیس راه است و از زمان روسها مانده است با مصالحی از آهن وجوب که در شرفخانه داشتیم بطرز خوبی تعمیر کرده بود و همان روز لاهوتی به تبریز آمد و افتتاح معوق ماند. نمی کند رئیس راه خواهش کرد در موقع حرکت مجلفا آن تشریفات بعمل آید. هزار تومان از مالیه چک بانك گرفتم، موسی خان رئیس مالیه است و اشکالات غیر منطقی قنسول انگلیس و فرانسه در کار بودند تعجب کردم چه مشایعت حاکم معزول رسم نیست گفتم شاید رئیس راه دعوت کرده است. موقع حرکت رسید ترسکینسکی در گوش من گفت قسونها خودشان آمده اند دعوت کنید سریل بیایند دعوت کردم عملیات راه واگنی را بیرق بندی کرده اند و روی پل آورده تا رد نشود حرکت ممکن نیست هوا قدری سرد است و باد میوزد آصف الدوله معاون رئیس راه است، نطقی مفصل خنک تر از هوای دلو هدایت خان پسر برخواند. معطل شدیم می بایست جوابی داد گفتم من و ترسکینسکی دو مهندس بودیم برای دو ساختمان مهندس راه با مصالح سربرا سروکار داشت هر جا پایه نهاد ایستاد، پیچ و مهره بجای خود قرار گرفتند پلی آراسته انجام یافت ساختمان بر وفق نقشه بعمل آمد. مصالح من سر بهوا بودند هر عضو را بهر کاری گماشتم استقرار نیافت و قرار نگرفت. این بود که او بمقصود نایل شد ر من نتیجه ای که میخواستم نگرفتم یکهزار تومان را تقدیم مهندسین کردم و از پل گذشتیم بندی سر راه بسته بود مقراض شد. طرف دیگر پل جادری برپا کرده بودند. چای و شیرینی حاضر بود. فنجانی چای صرف شد. رسم وداع بعمل ،آمد مرخص شدم ظهور محبت صمیمی حاضرین رفتی آورد . ترن حرکت کرد و با چشم پر از اشك از هم جدا شدیم. که بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ خاله خیزد روز وداع یاران قنسول فرانسه من محبتی پیدا کرده بود و در مدت اقامتش در تبریز در اعیاد سال نو بهم تبریک میگفتیم در صحبت با رفقا مرا پدر میگفت رئیس راه از بعضی قطعان راه نگران بود همراه آمد شب حرکت نکرد و سپرده بود ،آهسته برانند دو روز در راه بودیم مأمورین شو. وی هم یمن مودت .داشتند یکنفر از اجزای سانتراسایوز با من آمد، در جلفا واگن مخصوص خودشان را برای من حاضر کردند که در راه از هر زحمتی در امان باشم چه آن واگن رسمی بود و کسی بدون اجازه وارد آن نمیتوانست شد. شب را در عمارت گمرك بسر بردیم محمد علی خان رئیس گمرک از شیبانیهای سیار مؤدب و معقول است پذیرائی خوب کرد، چند مرغ پخته نان و میوه حاضر کرده بود که همراه داشتیم تا تفليس مستغنی بودیم واگن تجارتی واگن باری بوده است که آنرا دو قسمت کرده دیوار آنرا پارچه های اعلی کشیده بودند و کل لوازم آسایش در آن موجود بود. ایستگاه نخجوان از آبادی مسافتی دارد قول مادر نخجوان به گار آمده بود گفت معاون نظمیه نخجوان میخواهد شما را ملاقات کند اجازه دادم ، دیدم او را میشناسم يكنفر هم همراه او بود شروع کرد به بیان فلسفه آشوب که تا پریشان نشود کار سامان فریده ( پریشانی را دیدم سامان را نديديم من ساكتم ، حماون نظمیه گفت مرا میشناسی؟ گفتم منظرم آشنا حیاتی گفت من یکی از آن شانزده نفرم که به تبریز آمدیم کمیته بلشویکی بسازیم گرفتار شدیم چند روز در نظمیه بودیم ، شما دو نفر را خواستید و نصایحی گردید و ما پذیرفتیم و در تبریز از شما محبت دیدیم خان اینجا معاون نظمیدام
لاهوتي وكسانی را در شهر در قهوه خانه ای کرده ایم و مآموری بر آنها گماشته اطراف واگن هم آدم