خاطرات و خطرات امروز بتا است که مجاهدین شهر در میدان توپخانه حاضر شوند، میدان قرب ژاندارمری است دویست سیصد نفر تماشایی جمع شده بودند و متفرق شدند باد برخم لاهوتی خورد. محمد خان آدم مرا شورای اشرار خواستند پیغام کردند که اگر یک تیر از طرف قزاق بها خالی شود شما و صد نفر را که گرفتار کرده ایم میکشیم گفتم بگو از من در این محل چه کاری ساخته است؟ جواب آورد که تلگراف بتهران کنيد من هم تلگرافی مرتجلا نوشته دادم مقام ریاست وزراه این شرح را از ژاندارمری عرض میکنم امری واقع تلگراف بتهران شده است باید عقلا اصلاح کنند شهر تبریز میدان جنگ نشود بقزاقخانه گفته شود اقدام نکنند که آتش خاموش شدنی نیست بنده هم در معرض تلف هستم انشاء الله با حسن توجهات اولیای دولت مسأله حسن خانمه پیدا خواهد کرد موقع عفو و اغماز نسبت باهالي يك شهر ۱۷ دلو مخبر السلطنه. حاجي ساعد السلطنه تعجب کرد که در عبارت تلگراف ترك نبود چه غالباً در نوشتجات من ترك حروف هست. حاجی ساعد السلطنه مبهوت است منتظم الحكماء مشوش من متفكر، محمدخان تب کرده بمنزل خود رفت در این حال درویشی از خیابان میگذشت و میخواند من هم بهمان لحن خواندم و اتفاقاً حنجره مساعدتي کرد از خارجی هزار بیکجو نمیخرند. گو کوه تا بکوه منافق حياء باش حالا نزديك غروب است آمدند که تلگرافخانه بروم .رفتم در این اثنا صدای چند تیر آمد متفرق شدند منهم بژاندارمری ،برگشتم بعضی ژاندارمها اطراف مرا دارند برادر تنکابنی به منتظم گفته بود اینکه خسارت در درشکه پهلوی فلانی نشستم احتیاط از اشرار بود سرشب منتظم لاهوتی را ملاقات کرده گفته بود این بود معنی آن شعر که برای خدمت پیمان محکم با خدا بستم بگیر ای نامور دستم که بادار آمدم اینجا مران معرکه بمنازل خود رفتند لاهوتی فرستاد مرا نزد خودش بردند و سرشب نزد من آمد گفت: «من جنایتی کرده ام و آخر کار من دار است شما را اگر باین وضع برژاندارمری آوردم برای محافظت ،بود در ارك امنیت نداشتید خواستم تا هستم جنایت دو نشده باشد. اگر ما مغلوب شدیم اتومبیل حاضر است و اختیار با خودتان » شب دیگر لاهوتي اجلال الملك وسرتيب زاده نزد من آمدند که ریاست جمهوری قبول کنید شما را روی سر به عالی قابو میبریم و پنجاه هزار نفر برای مدافعه حاضرند همان پنجاه هزار نفر که برای كمك لاهوني حاضر بودند گفتم من در ایران با وضع حاضر بجمهوری معتقد نیستم کسی را پیدا کنید که معتقد باشد. خواستند که شرعی بقراقخانه بنویسم نوشتم. وقتی در برلن آشوب شد. سرتیپی که مأمور اسکات بود بی حوصله شده امر باتش ،داد نفرات اطاعت نکردند او را خواستند و سرتیپ دیگر و فوج دیگر گماشتند، وی فوج را بحال ستون در چهار راهی که بود بازداشت ، آمد و شد موقوف گفت شب شد مردم متفرق شدند مبردم محترم ترین چیزی که داشتم کتاب مجمع الادوار در موسیقی از تألیفات خودم بود آنرا بتربیت که اگر از میان رفتم بورات برساند. روز ۱۹ دلو فوای میاندو آب به اند. رسید ظفر الدولة مقدم بود. از گردنه - درود چند تین در جواب لاهوتیان شهر انداخت آسیبی نرساند اسمیل خان قدغن کرد که توپ بشهر نیندازند از طرفین خاموش شدند روز بیستم جنگ شد اول صبح تورج میرزا زخم برداشت بمریضخانه آوردندش تا نزديك غروب مبادله تیر میشد گاهی هم گلوله ببالاخانه که منزل من بود میآمد، بنهوه خانه که مواجه نبود پناه بردیم. دوبند از ترجیع بندی را که یاد کرده ام من در این روز یعنی بیستم دلو در ژاندارمری
ساختم که راجع بهمان واقعه است دو بیتش این است