پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۴۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات در افتتاح رسمی قنوانگری کسالت داشتم معهذا حاضر شدم. بررسی و ارمنی و گرجی نطق ها شد، بلشویک به نطق و یافتن حقایق خالی از حقیقت عشقی دارد. آخر من نطقي حاضر کرده بودم دادم بمیرزا محمد علی خان تربیت خواند. آنکه فارسی میدانست فهمید و آنکه نمی دانست به تقلید دست بسیار زدند . نسخه آنرا ندارم، دو نکته اساسی در نطق گنجانده بودم، یکی آنکه هر چند رژیم اسبق روسیه ستم پیشه و بداندیشه بود رژیم کتونی روس خواهان آسایش و طرفدار عدالت است. هر روزه از اثر نسیم یگانگی از چم و خم درفش گلگونش ازهار آزادی و مساوات چهره مواسات برمی افروزد . دیگر آنکه سزاوار تقدیر است که لین در اسالیب سیاست مدن آخر برده را از روی افکار برداشت و بر ملل آشکار شد که بشر بآن اندازه که جولان هوا و هوس است. حاضر برای تجاوز از حد عادی نیست و آسایش نوع در مخاوات است نه در مارات بهر حال پرده آخر بالا رفته است تا چه از زیر پرده در آید. امروز که من خاطرات خودم را بدفتر میآورم، استالین پر خطاهای گذشته تاسف میخورد و در خط جبران است. میشنویم و العهدة على الراوى آنچه مسلم است عنوان بلشویکی را را رها کرده اند و عنوان جماهیر شوروی سوسیالیستی را اختیار لندبرگ سوئدی احضار شد و فرمانی رسید که ژاندارم و قزاق باید در نظام متحد الشكل تحت يك فرم در بیاید و چون سردار سپه صاحب منصب فراق و رؤسای گل هم در این ترتیب قزافند، ژاندارمها آزرده خاطر شدند و در شرف خانه هستند. پولادین رئیس آنها شد. اسماعیل خان و سردار رفعت در تیریزند، سردار رفت خیال ماندن ندارد. اسماعیل خان در واقع رئیس است. دو هزار تومان به پولادین داده شد به شرفخانه ببرد و به ژاندارم تقسیم کند گفتند پانصد تومان آن در شهر بمصرف عیاشی رسید بقیه را پولادین بشرفخانه برد ژاندارم سه برج طلب دارد. پانزده روز از آخر براندارم حقوق دادند گفتند از اول باید محسوب شود، باز دو ماه و نیم طلبکار باشیم و نباید قدری تلخی کرده بودند . بطوری که بندا . کشف شد قیامیها از من که مأیوس شدند با لاهوتی داخل مذاکره شده بودند. در مقابل کودتای تهران کودتایی کرده باشند، حتی اسماعیل آقا را دعوت کرده بودند که نوشته شان بدست آمد لاهوتی در این تصور بوده است که ادی الورود در تبریز پنجاه هزار نفرهوا خواه و ندوی خواهند داشت احمد خان پولادین صاحب منصبان ژاندارم را میخواهد و پرخاش میکنند میگوید اگر من بر جماعتی فاحشه ریاست میداشتم شرافتمندانه تر بود تا ریاست برشما . افراد برسر حقوق آزرده، صاحب منصب مورد سخط شده دست بیکی میکنند پولادین و حاکم شرفخانه را که برادر ساعد السلطنه بود با رئیس تلگرافخانه توقیف میکنند ، سیم تلگراف و تلفن را قطع و شبانه رو به تبریز میآورند خبر به تبریز رسید، حال حبیب الله خان با جمعیتی از طرف کردستان بمیاند و آب آمده است که اکراد را بجای خود بنشاند، قزاق تبریز هم بمیاند و آب رفته است. معدودی که در شهرند جدید و تو آموزند، خالو قربان که با ششصد نفر لى بكمك اردو در دفع متجاسوین رشت بتهران آمده مایه درد سر تهران شده بودند بآذربایجانشان طرد کرده اند قوه منحصر بفردند. اسمعیل خان آنها را به پل آجی جلو لاهوني فرستاد دو توپ همراه داشتند امری فوق العاده است که ژاندارم یک شبه از شرفانه به تبریز آمد که چهارده فرین سافت " است و نیم ذرع برف روی زمین خالو قربان بدون درنگ بآنها ملحق شد اسمعیل خان نزد من آمد که بقزاقخانه بروم گفتم مرکز را نباید خالی کرد بحبیب الله خان

تلگراف کرده بودم به تبریز بیاید، تا از تهران کسب اجازه کرد شش روز طول کشید ۱۲ دلو