پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۳۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

۳۲۲ خاطرات و خطرات مطلب تو حاصل است چونکه رسیدی بدوی پر بکتر از هزار رو تو یکی را بجوی این ترجیع ۱۲۴۰ بیست است و ۲۱۰ بند است تا آنجا که گفته ام از مشغولیات زمان بیکاری است خوب یا بد گفته شده است بقول سعدی . شنیدم که در روز امید و بیم تو همگی بدی بینیم در سخن بدان را به نیکان ببخشد کریم بخلق جهان آفرین کار کن سیاستهای مختلف متضاد در مملکت ساری است با صطلاح عامه دست میزنی یا میرود یا میزنی دست بواسطه شیوع عربی در قرون متمادی کنایات شیرین فارسی نامرغوب شده است و من آوردن آنها را ابلغ بلکه افصح میدانم در موقعیکه ارامنه اردوباد به تبریز ریختند هیچ وسیله برای راه انداختن آنها نبود، ارامنه نمایش دادند مبلغی جمع شد کفاف نمیداد . من هم تشکر از میرزا بقدری که مقدور بود کمک کرده بودم. میرزا صادق آقا بمنبر رفت موعظه کرد از وظائف مسلمانی گفت قریب هزار و دویست تومان جمع شد این صادق آقا و اقدام در نظر من جلوه ای کرد با اینکه کناره گیر بود و از حکام هم دیدن نمیکرد وقت خواستم بمنزل او رفتم تشکر و تمجید کردم جنگ ترکها با ایروان راه نخجوان را به پاکو بسته است. حکومت به باکو بفرستد اجازه دادم. نریمانف رفعه تشکری برای من فرستاد. بعداً اجازه خواستند به تبریز بیایند. حال در تبریز روز بروز زمزمه بلشویکی بالا میگیرد ، اجازه دادم حبب وحشت سید المحققين هاشد من میدانستم جنس دو یا جنس دو با است از هر دنده که بر خبرد سرانجام گوهر پدید آورد و آمدن آنها به تبریز همهمه را خواباند. قول ما در نخجوان کیابانی است شیرینی و آجیل دارد که در نخجوان بدست نمی آمد . ارياب مناسب شبها در منزل او جمع میشوند و جرجری میکردند، قول محل توجه بود. حکومت نخجوان اسراری در بی دینی دارد و حال آنکه مسلمان است، پیله کرده بود که دختر عالم محل در مجلس حضرات برقصد مغز دموکراسی بالاخره آن عالم متوسل بقنسول میشود و او این عائله را میخواباند باری ،آمدند قنسول هم همراه است. در راه پذیرایی شد، عمارت علاء الدوله را در جنب عالی فایو آراسته کردم، شیرینی آجیل شربت در بساط گذاردند، بخصوص قدری تجمل شد آمدند هفت نفر بودند، رئیس رفتم حاکم ) نماینده روس، نماینده عثمانی و چهار نفر دیگر . نخجوان کباده استقلال میکشد، روس و عثمانی هر دو آنجا نظر دارند. شب عرق خواستند میهماندار آمد گفتم بدست می آید؟ گفت در ارمنستان هست گفتم حاضر کنید سپرده بودم نزد من سر تمام دوغ و شربت بگذارند مشروب خواستند گفتم فراهم کنید هفت نفر هم نظامی با ابتدای آمد و شد بلشویکی نخجوان اجازه خواست از طرف پل خدا آفرین آنهاست . روز دیگر تخته خواستند حاضر کردند، میهماندار آمد که مردم میخواهند از میهمانان دیدن کنند. گفتم البته بکنند. دسته دسته از هر طبقه، بیشتر خرده پای بازاری آمدند دیدند که مشغول خوردن مشروبند و قمار دائم، سرخوردند و همهمه بانو یکی در تبریز خواهید آواز دهل شنیدن از دور خوش است اگر لین مسلمان بود اساس بلشویکی را بهتر از این مینهاد - آزادی مساوات برادری آن قسم که در اسلام مقرر است قابل دوام است افسوس که مسلمانان راه کج رفتند و به فحوای قرآن عمل نکردند. 1 - این مرد خداشناس مسلمان را خدانشناسان در دوره پهلوی از تبریز تبعید کردند و در

بهات قم مرحوم شد رحمت الله علیه