پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

TIA خاطرات و خطرات من که به قزاقخانه رفتم در اثر صحبت صبح سید المحققین به خیابانی گفته بود فلانی رفت بگذار برویم او را بیاوریم پول که نداریم (وعقل) گفته بود بگذار برود تا ظهر بازارها باز شد و هر کسی دنبال کار خود رفت ماهم مشغول وظایف شدیم، من به تهران چیزی نگفتم تلگرافخانه رابرت داده بود بصیر السلطنه که بعد از تهران آمد گفت نزد مشیرالدوله بودم گفتم از تبریز چه خبر دارند گفت تلگرافی رسیده است اما من هنوز باور نمیکنم حق داشت باور نکند چه در طهران تصور میشد این قیام هم مثل قیام اسبق پشت بند ملی دارد واگر من میدیدم که صدنفر برای دفاع حاضر ند در آن اقدام دست نگاه میداشتم روز دیگر نزديك ظهر از طرف نظمیه همهمه شنیده شده، صدای کف زدن قیه و فریاد گفتم چیست؟ گفتند نقش خیابانی را آورده اند مردم جمع شده اند دست میزنند هیاهو میکنند و میخواهند دور بازار بگردانند فوق العاده متأسف شدم گفتم ببرند در سید حمزه محترما دفن کنند دوسه ناسزا هم باین جماعت کوفی گفتم تا دو روز قبل پای نطق او دست میزدند و مردی را شیفته کردند امروز پایش او دست میزنند رحم الله أمرها عرف قدره ولا تجاوز عن حده اجازه فاتحه خواستند اجازه دادم و منتظرم ببینم چ شده است ظهر رابرت واقعه رسید، معلوم شد دختر بچه ای به پست سه نفر فراق میگوید خیابانی فلان خانه در زیر زمین است. قرانها کسب تکلیف نکرده وارد خانه میشوند، بین حیاط وزیر زمین چند تیر رد و بدل میشود تیری بدست یکنفر فراق میخورد تبری هم بیای خیابانی و تیری هم به سرش. گفتند تیر سرش را خودش زده است مؤید این قول نوشته ای از بغلش در آمد که چون نخواستم تسليم بشوم انتحار کردم. این بود آزادیخواهی مخبر السلطنه. نفهمیدم با عقیده به آزادیخواهی من آن رفتار چه بود و آزادی چیست ؟ یک تفنگ سه تیر داشته است و يك هفت تیر و از غرایب است که تیری چنان به سینه تفنگ سه تیر مصادف شده بوده است که لول را فرو برده بود و عجب است. اگر تجزیه مملکت آزادیخواهی است بنده آزادیخواه .نیستم آزادیخواهی من همینقدر بود که باست حکومت قزاق را از استقبال منع کردم ده روز در منزل ساعد السلطنه نشستم نصیحت کردم و قسمی به آن جنجال خاتمه دادم که تلفاتی شد. بازکی که به کسان اورسید من بودم. حکایتی بنظرم آمد. پدرم در بنوامی در دارالفنون خدمت میکرده است و از اصحاب اعتضاد السلطنه وزیر علوم بوده است، وزیر علوم بیرون دروازه گمرک دهی داشته است ، خانی آباد، گاهی بان ده می رفته است، راه پدرم از کنار خندقهای کوره پزخانه بوده است ، می فرمودند یکطرف چاله بود که خاک آنرا برداشته بودند يك طرف دیوار اسبی داشتم رموك از سایه خودش بدیوار رم میکرد و طرف چاله میرفت و زحمتی داشتم که اسب را در نتیجه رم از سایه خودش از افتادن در چاله کنم فکر انسان سایه او است و بسیار مردم از نهیب فکر خودشان در چاله افتاده اند. لفظ آزادی مفتاحی شده است که قاهر اندازه شر و فساد را در تحت این لفظ جایز میدانند و عوام کالا تمام هم گور - تلخی میکشد محسن از طیانچه دوتیر به محبوبه میزند معزی الیها فرار میکند و در راه می افتد محسن تیری هم به کله بی مغز خود میزند در میگذرد زن را به مریضخانه میبرند و معالجه میشود مارس ۱۹۱۱ عشقها مختلف است . ا عین نوشته ارفقا خدا حافظ، چون تنها ماندم و تصمیم نموده بودم که دستگیر نشوم خودم راکشتم، بعد از این سست نشوید، مرام را تعقیب کنید، از بازماندگان من غفلت نکنید، کی را ندارم تمام دارائی هرا بغارت بردند این بود آزادیخواهی مخبر السلطنه ۲۲ سنبله محمد - خیابانی ، هیچ تصور نمی کردم اهل محل خانه خیابانی را بچایند بلکه رئیس فراق اندیشه داشت

که در مصلی سنگری مرتبگردد و به همین لحاظ شهر را نظامی کرد