" ٣٠٣ خاطرات و خطرات نداشتند، مظاهری در آسمان تصور میکردند مشغول زد و بند و جفت و کمکهای زمینی ، به یاد آنها جننها میگرفتند. ورزش و گرو بندی مینمودند. افلاطون دستوری نوشته پسند نیفتاد، سولون دستوری بدست داد مطبوع واقع شد و دموکراسی از آنجا ریشه گرفت (افکار اسم صفحه ۱۶۹) اشکال همچنان در انصاف توانگر و قناعت درویش است یا پیدا کردن جام عدل و دیه بر ساقی سیاست است. امریکا کشف شد و راه افریقا و آسیا مفتوح ، ثروت بسیار نصیب اروپا باز شدن راه دریا گشت، مصالح خام از هر جا آوردند پخته کردند و به اطراف بردند در مكانيك پيشرفت شد. کارخانه ها ساخته زور آوردند بتجارت همان وقت زان ژاک روسو گفت برگردید روی زندگی طبیعی، و اتر او را دست انداخت که زان میخواهد از نو روی چهار یا راه برویم با روی کار همه جا از کار افتاد دستگاههای بافندگی در اصفهان کاشان یزد و کرمان خوابید کارگر و کارفرما در کارخانجات روبرو شدند. اختلاف زندگی رشت آورد شکاف بین طبقات روز بروز وسیع تر شد، چهل سال قبل ما از خودمان محمل ، زری . صوف ، خارا، دارانی تافته اطلس البجه داشتیم چیت ماهوت متقان و چلوار از فرنگ می آوردند امروز که در داخل پارچه پنبه ای پشتی ابریشمی تدارک میشود البته ضرر کارخانجات خارجه است. نکس بازار دیرگاهی است که محسوس شده است. در ماه اخیر در چاره کار قلمفرسانها کردند و راهها مودند، کارل مارکس علت در سرمایه نگاشت و تقليل سرمایه خواست نظرها متوجه سرمایه داران شد و اشتباه بود، نمی روی صادرات ببرند. طبیعی بود که بازار نکن خواهد کرد و فریاد بیکار بلند خواهد شد . سرمایه کلان با اندك بازار فروش مهم است . را در سرمایه هنگفت دید کتابی تی زندگی را آنقدر بر عکس امروز با سرمایه قلیل رقابت در تجارت میسر نیست حتى يقال و علاف بدون سرمايه كافي رواق مكتسب خود نمی توانند داد. اشتباه دیگر آنکه گفتند ثروت امره دسترنج کارگر است. در تولید ثروت اول فکس و علم است بعد سرمایه که اگر نباشد اگر عامل میماند فکر و علم و سرمایه که موجود ندافزار لازم است كه يفكر و علم تدارك شود. چون اینهمه حاضر شد و کار فرمائی مدیر بر سر کار بود حاجت براروی کارگر میافتد بی کارگر در مرحله چهارم و پنجم مؤثر است همه درد آنجا است که زندگی اروپا رویه است روی صادرات ، ثلث اهالی ما تر یا لیسم در کارخانجات امرار معاش میکنند و بر سر بازار هر روز جنگ است. او مفروش من يفرونم. ملل عالم در عقیدت بدیانتی توکل و توسل داشتند. زحمت دنیا را برای نعمت آخری متحمل میشدند و انداخته ایم و کاش بعضی اختراعات نشده بود ( از حقیقت مصرف شدند و طریق ماده پیمودند از روحیات بی خبر از خدا رو بطلا آوردند زندگی رفت روی استفاده از ندم و تعیشات دنیوی و در تغنن و تحمل اسراف روا داشتند، روز برور برونك افزود. ملل تشفی مییافتند. حکمای غافل بتصور استقصی طبیعت که سرق و بخار را بکار در انقلاب کبیر فرانسه که اول سخن از حساب میرفت آخر به اضطر ابکشید که اگر مداخله ناپلئون نبود همان پیش بینی میرابو میشد که در وقت نزع گفت رفقا بر من نگریید برفرانده زاری
1-Solon