TAP خاطرات و خطرات چندانکه مروت است در دادن در ناستدین هزار چندان است. خودش روزی برای من يديم نقل کرده بود. که خان مشیر الدوله كاعدي از بغلش در آورد یمن داد عوضی بود و از رئیس فراوران سروستان که نوشته بود بازی را زدیم و بعيه شالی هم در آن هست کاغذیرا باو پس دادم که باید اشتباه شده باشد من ان این گونه شالها نداشتم منتظم الحكماء كه باكريم خان بشیر از آمده بود با من بر میگردد. دوستان بار گفته بودند همراه فلانی مرد برای او خطر یاست ممکن است بتو هم آسیبی برسد گفت برد میروم هر چه میشود بشود. نقشه طرح عمارت بقلم خودم در شیراز روزنامه نبود فرصت الدوله را گفتم روزنامه ای دایر نمود ، در آمد. نمره ای اول را خودم نوشتم، آیه ای از قرآن و اشاره ای بوظایف روزی فرصت الدوله گفت مطلبی نداریم چه بنویسم؟ گفتم در بازار وکیل گوشه ای بنشین ببین مردم چه میگویند از صحبت آنها مقاله و موضوع بدست بیاور نمره اول روزنامه که هفتگی بود به سه شنبه پانزدهم جمادی الاولی ۱۳۳۱ افتاد. علیقلی خان رئیس ژاندارم همراه من آمد و اهتمام در محافظت همانقدر می شد که کرد بمصلحتی قرار شد چند سوار هم قوام الملك همراه کنند و خود مصلحت دانت که چند سواری هم از صولت الدوله همراه باشد. بعبارت دیگر چند عرب و چند قشقائی پنجشنبه ۱۹ ذیقعده ۳۳ از شیراز حرکت شد . دکتر کریم خان که مطابش رونق گرفته بود در شیراز ماند اعتضاد الملك عموزاده منتظم الحكماء رکوپال با من مصاحب شدند و تعم المصاحب مراقبت ژاندارم از روی تعصب و محبت بود از روی وظیفه بعشر آنهم مکلف نبودند . سوارها را در آباده خلمت و اتمام دادم مرخص کردم، علیقلی خان تا امین آباد خاک اصفهان با آمد. روی هم را بوسیدیم جوان غیرتمند لایقی بود، در غوغای شیر از بعد از من کشته شد . خداوند رحمتش کند غرة ذيج ۱۳۳۳ من یا مال شخصی حرکت میکنم و مختصر بنه همراه دارم اتانه هر چه بود من فرستاده بودم منازل بین راه عليحده زرگان کناره سیوند، علی آباد در قادر آباد ملت اولاد صنیع الدوله يك ختگی در کردم، حاجی آباد، ده بید خان خوره جاي كيكيا
خالی بود، سورمق ،آباده شود جستان، ایزد خواست از دور خیلی