برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۳۰

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی شده ولی هنوز هم‌سنجی نشده‌است.
۱۶
خاطرات و خطرات
 
مادام دیتریشی

شراب بر سر سفره نمی‌آمد بآب گاز اکتفا می‌شد اگر روزی خوراک از گوشت خوک بود برای اخوی و من خوراک دیگری تدارک شده بود. اخوی صبح زود در زمستان پیش از طلوع آفتاب بمدرسه می‌رفت پسرهای صاحبخانه بشرح ایضأ. پروفسور هم دنبال کار خود می‌رفت دختر خانم دیر تر. خانم میز تحریرش را در اتاق ناهارخوری بمن واگذار کرده بود و جلو آئینه که در همان اتاق بود گیس دخترش را شانه می‌زد و میبافت و روانه مدرسه میکردد در ضمن از مسافرت اول اخوی صحبت می‌داشت.

صحبت‌های صبحانه معلوم شد وارنر سیمنس خیال داشته است اخوی را به یکی از اقوام خود پیرمرد مجرد که برای سیم‌کشی بطهران آمده بوده‌است بسپارد معزی‌الیه در برلن نبوده موقتا او را به فامیل دیتریشی می‌سپارد بمناسبت عربی دانستن دیتریشی یا همسایگی فامیل دیترپس این رسم را داشته‌اند که غالب محصلی را در خانه نگاهداری میکرده‌اند سیمنس از مردمان تحصیل‌کرده نبوده‌است با هشتاد تالر (۲۴۰ مارک)[۱] به برلن می‌آید کتاب فیزیکی بدست می‌آورد در مبحت برق مطالعه می‌کند در دستگاه تلگراف چیزی بنظرش می‌آید با هالسکه‌نامی که چلنگر بوده‌است شرکت می‌کند دستگاه جدیدی برای گرفتن تلگراف می‌سازند، قسمتی از سیم کشی تلگراف را در روسیه مقاطعه می‌کنند و فایده بسیار می‌برند و باز اختراع ساعت بخش آب از سیمنس است و گنج بادآور کار سیمنس در اختراعات الکتریکی بجائی می‌رسد که او به تشویق امپراتور دکتری افتخاری می‌دهند.

در ضمن صحبتها خانم گفت مرتضی را که بما سپرد من به محجوبی مرتضی رقت کردم با اینکه سه پسر من در خانه بودند او را همیشه متفکر دیدم شب از روزنهٔ جای کلید نگاه کردم دیدم در رختخواب نشسته و می‌گرید گفتم این جوان که در منزل ما با بودن همصحبت بلکه همبازی مشغول نمی‌شود در خانهٔ عموی سیمنس پیرمرد مجرد دق خواهد کرد تصمیم گرفتم او را نگاه بدارم مراقب اخلاقش شدم یکی از جعبه‌های میز من مخصوص حساب او بود روزی آمد و مقداری وجه که داشت در آن جعبه ریخت مطمئن شدم که ولخرج نیست حسابش را با خودش گذاردم و کم‌کم در خانه انس گرفت و امروز بین او و اولاد خودم فرق نمی‌گذارم.

صحبتهای صبحانهٔ خانم برای من هم در زمان هم اخلاق درسی بود و در فکر خود سعی داشتم که من هم جلب خاطر او را کرده باشم در این سفر دوم اخوی حسابهای خانم را با بانک وارسی


  1. ۲۴ مارک در آن وقت سی ودومان ارزش داشته روزی که سیمینس فوت کرد ۲۴ کرور تومان باقی گذارد هالسکه بلاعقب بوده‌است و دست باختراع نداشته سیصدهزار مارک سهم می‌گیرد قانع می‌شود و به آسایش زندگی می‌کند سیمنس دنبال کشفیات را میگیرد و در آن وقت لیره ۳ نومان ارزش داشت.