خاطرات و خطرات ۲۸۵ در موقعی هم قطعه ای برای من فرستاده است یاد میشود چون خط میرزا علینقی بود گراور کردم برای من گلستانی هم نوشته است . مخبر اسانه ای کا ثارت بر گذشته است از این طارم به ری و دیدم آن استخلت را که به تیر هست نه دار سری دوم خود ترقی است گنج مست کن بر نخستنی از صمد خم کی پینشه تو سه منظم ہیں سخت خود ندار و جمیرم وره بی تاب بود با خورشید نظریه ای آب بود با فرم مثل خوب ای بسته را شیربی با اسپرو و انگم دوم مثل مردمی رام شدند از تو بهاری که و د صدره مستند از گروم تون سخت مردن این اندام همه در حسنی آیه مهم داری از کالت و بیان پر تیر و شمشیر کند مرحله کم تقریر باری این ناحیه استیم است نه عمرانست در کاشان نه قم یک کرت کسلا انجام ہے رفتی رستم نکند اینجاسم تا که باقی بد است اخلال ما که را از من بام است انجم به را منا با دوام تو بود در این تسلیم با سلام تو رسید این انجم در سورمق منزلی که گرفته بودند عمارتی میان باغچه بود به نقشه ای که کار بیکاری معروف به کلاه فرنگی است. وسط فضائی و اطراف اطاقها آن نقشه مرا بخيال رسم طرحی انداخت، اندك اندك حواشی بر آن افزوده شد. البته از حدود قدرت من بیرون رفت چون از آن نقشه خوشم آمد گراور کردم بماند حالا که اندرونی بیرونی شده است و اصطبل گاراز بسیار از حواشی را میشود کاست . یکی از کسبه بتحريك الموجب بداخلاقی خودش بی حوصله شد برای مختصر طلبی که از ناظر من داشت، بالای بام بيموقع اذانی هم میگفت و این عالم هم سیر نوشت که از ولات اسبق شال داشتم اسب داشتم انگشتری داشتم نوشتم.
شد امام جمعه