پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۹۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

TAP تسلیت خاطرات و خطرات قدر اللموت وابنو اللخراب تسلیت ناراضی است و خوش کردن دل به بارتی نظامی گوید : ز باغی که پیشینگان کاشتند چو از بهر ما کشته شد چند چیز چه باید کرد که ناکسان کشته ها را از بین میبرند باز باید کاشت و از تناسل وتو الدجاره نیست ولوموت ناگزیر است شوریده اديب وشاعر معروف شیراز در کلام منظوم ید طولانی دارد یا اینکه از هفت سالگی فاينا شده است کنایات در کار میآورد لطف گوید آسمان زردی مغرب بخاطرم است. قصیده ای برای من فرستاده بود مطلع آن یاد میشود . آمدند آن دو لعبت نورس چند بیتی از جواب باز نوروز آمد و بهوس حاصل سال رفته چیست ترا گردش روزگار تکرار است یکتر از کنج تا رهی از دار مهدی از سختی عمل مهراس از غم روزگار لا تحزن آنچه دانی بگوی بی پرده پس آیندگان میوه برداشتند ز بهر کسان ما بكاريم فين دور نمای باغ تخت در موقع آبادی عید از پیش و فرودین از پس از چپ و راست میدود هرکس نگر آخر یکی نظر وایی آنچه صدبار دیدی آخر پس نشوی خوار کی نجوئی خی لطف مولی ولا ترا محرم وز در کردگار لانیشس گر چه نتوان بحق كشيد نفس در موقع دیگر در شکایت از صارم السلطان اشعاری فرستاد منهم جوانی گفتم نسخه هر دو از دست رفت از جواب خود چند شعر برای ناصح الممالك فرستاده بودم پس از مراجعت از چاره دیو صفت مردم نادان چه کنم او گرفتم . من قيم اصف و باملك سليمان چه کنم قوم گوساله پرستند ید بیضا کو بی علماکروفر موسی عمران چه کنم عیسی از مردم نادان بفراخ بگریخت من کجا چاره این حمق فراوان چه کنم آسمان دوروزمین سخت و جهان بر آشوب چکنم بر سر من بر سربندان چه موج سخت است و هوا منقلب و کشتی ست دامن نوع نگیرم غم طوفان چه کنم من که در کشمکش دهر اسیرم چون گوی گربهروی نیندازم چوگان چه کنم مهدیا رشته رهروی گسته است مرا دست حاجت نبرم درگه سیحان چه کنم

کنم