پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۸۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات ۲۶۷ که در ابتدای ورود خیلی اظهار رضایت میکردند کم کم بنای شکایت را گذاردند ، بدرا به بهانه عدم مساعدت شما با ادارات فرنگی و پس از شروع جنگ بعنوان آلمان دوستی باندازه ای که از قرار مذکور ملاقاتی با رئیس الوزراءها ووزير خارجه ها واقع نمی شد و نمیشود مگر اینکه عزل شما را میخواهند آنکاری را که هیئت دولت با وجود ضعف کامل بهر ملاحظه که بوده تا امروز فکرده است و شاید نخواهد یکند بدون آنکه وسایل لازمه برای نگاه داشتن يك مخیر السلطنه در فارسی داشته باشد در صورتی که انگلیس همه قسم وسایل با صرف ایره که اثر مخصوص در وجود مسلمانهای وطن خواه دارد داشته و دارند دلخوشی ما باین بود که شما صولت الدوله و قوام الملك را بجاده خدمتگزاری بوطن آورده اید، این اوقات شنیده میشود که هیچکدام موافقت معنوی نداشته اند و حال بمخالفت تظاهر میکنند اگر مخالفت آنها دروغ باشد ضدیت انگلیس کافی است و با اخلاق ما مردم توقف شما در فارس خیریتی نخواهد داشت. میگویند که شما اسلحه بیطرفی را هم از دست داده این اخبار موحش است باندازه ای که دیشب بيموقع مزاحم شاهزاده رئيس الوزراء شدم، ایشان با تمام انتشارات موافق نبوده قدری تسلی حاصل شد، امروز در اول وقت مشغول این عریضه شدم کار را تا آنها باید دنبال کرد که پیشرفت و نتیجه داشته باشد. با اینکه این کاغذ را در پاکت خواهم گذارد و سرش را هم لاك خواهم کرد، چون مطمئن از باز شدن نیستم ملاحظه کردم والا طور دیگری مینوشتم 1 مردی است فاضل وکریم ستی و مقامی دارد و بظرافت روزگار میگذارد رزا یحیی امام جمعه ترسم مألوف هر روز چیزی از برای من میفرستد از القباء موش و گریه تا تفسیر صافی، روزهای اول ماه نان و پنیر، نوبتی هم يك دست رخت خواب من اهل (نبودم در موقع حرکت از فارس همه را موافق کتابچه بمدرسه منصوریه دادم ورقه ای نوشتم ، الدال على الخير كفاعله. چاپ کردم. بالاي وتى باتفاق أمام جمعه ، در اوایل ورود قبر حافظ رفتیم قالی گرفت، آمد، ایدن غلام شاه جهان باش و شاه باش لفظ شاه را امام بغال نيك گرفت مگر دادان را بغال خوش کنیم در سال ملخ خوارگی من از بانك صد تومان قرانی نو میخواستم بفقراء که در باغ وکیل جمع می شدند میدادم بقیه نیاز آقای امام جمعه بود که غالاً مدتی از روز را در مصلی پسر می بردند و آن قرانیها را به مستحقش میرساندند. در آن تنگی پنجاه هزار من گندم مشهد مرغاب ملك اولاد مرحوم صنیع الدوله باختيار من بود روزی مقداری در شهر باکمی تنزل نرخ میفروختند و جلوگیری از غلا میشد. در شهر اغانه جمع شد چند باب وكان دایر کردند که نان زندی از جو ارزان و ذرت بیزند برای فقراء، در یکی از مراکز زنی خفه شد مقداری طلا همراه داشت از حلقه انگشتری و دستبند و سینه ریز مسکوکات معلوم شد زن کدخدای محل است. اخلاق این مردم مانع اصلاح کار خودشان است . از شدت دلتنگی روزی از کلام الله راه چاره خواستم آمد لا تطع الكافرين والمنافقين ودع اداهم وتوكل على الله . مجتهد جامع الشرایط در شیراز میرزا ابراهیم محلاتي است رحمة الله عليه، گفتند بدار الحکومه نیامده است با علاء الدوله آخر در مسجد وکیل ملاقاتی کرده است. من بمنزل او رفتم اتفاق در آنچه من در تبریز و فارس کردم میبایست همین نتیجه را بدهد البته وزراء و رجال عالي مقام نمیتوانند ببینند یکی میتواند مملکت آشفته را منظم کند بطوریکه بتصورشان نمیآید تونلی که وارد کار بود رفته است مارلینگ (Marling) بجای او آمده است هیچ سابقه ندارد چرچیل

هم رفیق قنسول است فنول هم ذلیل مریل.