پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۷۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات ۲۶۲ (عقل استاز ) موافقت قنول و بدست ژاندارم تبعید کردند و من خالفه وز سيف الله خان تهاب و مسعودخان کیهان را که در پاریس درستان تمام شده بود خواستم راخيو نامی را فرانسوی و جهود مریل ناظر کرده بود و میخواست آنها با سمت مازوری که برای آنها خواسته بودم به رامبو با سمت کا پیشنی که سرخود باو داده بود سلام بدهند، روح الله نامی را ناظر قرار داده بود و گفته شد بهائی است، در شهر صدا بلند شد، گفتم مناسب قیست. تصدیق کرد رفت بر درجه او افزود هفده نفر مجاهد از تهران خواست اسباب نگرانی اهالی خصوصی قوام الملك شد . بزحمتی عذر آنها را خواستم، دهزار تومان برای دولت تمام شده و به تصدیق قنسول استاز پرداخت دست لشگرتویی را که از مرکز معین میشود از کار کوتاه ،کرد مؤاخذه کردم، قول گفت دست مریل را باید باز گذارد. در هر مورد بتهران میگویم جواب نمیرسد، مالیه و ژاندارم هم باطاعت قنسولند. اینها همه لاطايل است میتویسم برای اینکه بخوانند و از این اشتباه در بیایند که خارجه برای ما دل بسوزاند و ایرادی هم به آنها نیست، تقصیر از خودمان است . در هر موقع قنسول در خانه صمد آقا نیمه روس ادارات را جمع میکند و تصميم يك غلط کاری میگیرند استاز و رئیس ژاندارم حاکمند مریل فراشباشی در یابیگی سفر کسی کهگاه حرف حساب میزند بعد السلطان کار گذار است که آخر بروز من افتاد از اقدامات خطر ناك اقدام ژاندارمری در شاه چراغ بود، خانی مجنون بقنسول اطلاع میدهد که امشب شهر بر هم خواهد خورد. لازم نمیدانند بمن رجوع کنند، بدستور قنسول شبانه صد نفر ژاندارم بشاه چراغ میفرستند تیری از دست ژاندار می رها میشود ژاندارم دیگر میخورد و در میگذرد. لازم بود آن تیر عمدی یا سهوی بصریح یا یکی از خدام مصادف شود از برای اینکه آشوب در شهر میفتد. او گلا را خواستم گفتم بچه دستور این اقدامات را میکنید؟ شرط کرد دیگر گوش حرف این و آن ندهد فتسول انگلیس رؤسای ادارات را به منزل حمد آقا دعوت کرد و در امر مداخله در امرنان فان مشورت، خواستند باین بهار مردم را بر من بشورانند نتوانند ترتیب بهتری بدهند در این ضمن غوغای کازرون ماده را از شهر بخارج منصرف استعفاء کرد که تفصیل آنرا تو اشته ام در آن موقع از تهران جواب نرسید، فنون اصرار دارد مریل بسمت ریاست نظام به کازرون برود. گفتم باید او گلاند کتبی بدهد که موافق است و مریل سند بدهدکه بصل خود میرود از طرف مریل فول نوشت که مریل داوطلبانه میرود. رفتن عده ای بکازرون ابداً مصرف نداشت جز مخارج بسیار مالی و جانی ار بی ترتیبی تهران بننگ آمده استعفا کردم و بباغ حیدر علی خان نواب رفتم و المجر آخر تدبير الانسان» آنچه بتهران میگویم نفی و اثبات جواب نمیرسد، در هر موقع توضیحات میخواهند گفته میشود و مطلب مجهول میماند. عين الدوله رئيس الوزراء است او را خوب میشناسم. روزی در صحبت بی خیال گفتم خارجه بکسی نشان میدهد که خدمتی کرده باشد فرمودند من از آنها نیستم گفتم حضرت والا شاهزاده اید واستتنا. شاهزاده یمن تلگراف میکند در این من و حال مقتضی نبود که من داخل کار بشوم این اقتضا هیچوقت موجود (نبود برای خدمت داخل شدم کاش نشده بود .) تلگراف عين الدواء از صاحبقرانیه دراپرت تلگرافی حکایت میکند جنابعالی بباغ نواب تشریف برده اید و این فقره تزلزل و هیجانی درا تلگراف عین الدوله اهالی تولید کرده مگر ممکن است هیئت دولت راضی شوند یا بگذارند که جنابعالی از کار فارس دست بکشید و یا سزاوار است که حضرت عالی مملکت را که با آن همه زحمت و خون دل -štas

- Merrill