خاطرات و خطرات ۲۵۹ ثانی، کار ساخته است. از تيك تاك ایلات خبر .ندارند بلی در فرنگ ده نفر سرباز جواب هزار نفر اهالی را میدهد، فرق است بین آن اهالی و این اهالی مردم ایلات از هفت سالگی سواری و تیراندازی آموخته اند ده تیر سرباز و ژاندارم یکی به نشانه نمیخورد و از ده تیر مردم این ولایت یکی خطا نمبرود. یادداشت سفارت را یاد کردم، پانصد نفر ژاندارم را اهمیتی میدهد و میخواهد علی خان را مغلوب کند ۱ وزراهم خبر از جایی ندارند از خانه باداره رفته اند، چند نامه فهمیده با نفهمیده امضاء کرده اند. بخانه برگشته اند. آنچه سفیر یا بالمارسن بگوید تسلیم میشوند. من هرچه میخواهم گفته باشم انگلیس ژاندارم را زیر بال گرفته است که وجه مصارف را من میدهم میخواهد اظهار حیاتی کرده باشد و ملتفت مقتضیات نیست . روی آن نقشه جاهلانه امی براندارم رسیده بوده است که بمحمد علی خان حمله ببرند ضرب شستی بنمایند و زهره چشمی بگیرند و نامی حاصل کنند و اطلاع مرا لازم ندانسته بودند. میدانستند که من موافقت نمیکنم و هنوز موقع را مناسب نمیدانم. من همه جا عده ای تفنگچی محلی یا را ندارم همراه کرده بودم و باین تدبیر ژاندارم را در راه استقرار داده بودم ، تفسکیمی محلی راه و چاه را میداند. دردها را بشناسد و خودش از همان دزدها است. برای گرفتن اجرتی خدمت میکند و دستک دزد نمیشود. عده ای هم تفنگچی کازرونی با ژاندارم همراه بود. اصحاب محمد علی خان و اسباب دلخوشی او بود که جمعی از کان او نوکرند و حقوقی میگیرند . ساکت بودند. چندی بود از هیچ طرف سر و صدایی نبود، شب ۲۱ اسفند ۳۲ دریابیگی از کازرون رابرت داد واقعه ناگوار کازرون را باید حضوراً عرض کنم. تا الان که دو غروب مانده از طرفین تیراندازی میشود . فعلا ژاندارمها سخت محاصره اند، به میانجیگری من باید تا فردا ترک تیراندازی باشد از هیچ جا خبر ندارم. امر مستقیم تهران آتش برپا کرده است. معلوم شد صاحب منصبان سوئدی تفنگچی ها را از راههای فرعی که رامهای دزدان است برداشته اند آنها هم در شهر جمع شده اند . ژاندارم خانه محمد علی خان ناصر دیوان را محاصره میکنند. رابرت داشتم که دو نفر تفنگچی از کوچه میگذشته اند دو نفر ژاندارم روی بامی پشت مزفل بوده.اند. یکی میگوید بزنیم اینها را ، رفیقش میگوید ،مکن تو نمیتوانی و آنها از روزن مرقل ترا میزنند و چنین میشود این است جنگ بچه تنه با جنگ مردم بیابانی استاز رئیس ،مالیه اوگلا رئیس ژاندارم، مریل امریکایی فضول نظام با مشورت اکونور قنسول انگلیس بدون رجوع بمن عده ای سرباز و ژاندارم یا توپ به کازرون فرستادند و فرصت تحقیق بمن ندارند قنسول میگوید مخارج ژاندارم را انگلیس میدهد. استاز حقوق از دولت ایران میگیرد و توکر اجنبی است مالیه گوش است برای اطاعت قنسول، اولیای دولت بین من و مأمورین خارجه مکی نقاله ناصر دیوان از شهر خارج میشود، یکماه زد و خورد طول کشید، تلفات بسیار دادند ... ژاندارم مفتضح شد و کازرون جایید. کاپیتن اولین مقتول شد و دستها شق ماند ... بنده دلم خوش است که حاکم فارسم، دریغ از زحمتهای روزها و بیخوابی شبها . شنیدم صاحب منصبان سوئدی گفته بودند ما از سوند به غربت نیامده ایم که بحقوق قناعت کنیم و آن جنگ را اگر با مر تهران هم بوده است در جزء به خیال چپاول در انداختند. از تلگرافخانه رابرت خواستم رئیس میگوید کی متحمل ناصر دیوان نیست. برای کشته شدن دو نفر ژاندارم هم از برج تعرض نکردند در بازار افتاده اند و اشياء غارت را جمع میکنند و هیچ صدائی نیست ژاندارمها پای برج را میکندند دو نفر آنها را زدند. در چنین موقعی میانی طرح کرده از مردم میخواهند در تلگراف خانه جمع شده اند. آخر ناچار میشوند بتوسط دریابیگی به ناصر دیوان امنیت بدهند بشهر بیاید تا اطراف آرام بگیرد
۱ - نطق اردلامینگتن صفحه ۲۵۱ .