۲۵۰ خاطرات و خطرات اعیان و تجار را خواستم مجلسی کردیم گفتم حال ایلات را میدانید مسئول ایجاد در فوج نیست که اهل فارس منتظر باشند از آذربایجان فوجی بیاید املاک آنها را حفظ کند معنی ندارد فارس از خودش فوج نداشته باشد فوج محلی شريك سود وزیان است. فوج خارج برای خاطر فارس خودش را بمهلکه نمیاندارد، چنانکه مکرر دیده اید. متقاعد شدند. قرارند دو هزار نفر از املاک خودشان پادار کنند و در شهر حاضر شوند و تا من در فارس بودم هشتصد نفر حاضر شدند و این اقدام اثر کلی در امنیت ولایت کرد صولت الدوله منظم از کنار شهر به ییلاق رفت و انضباط نیکودرایل داد. قوام الملک را با اردو بنا فرستادم، موفق شد مسگرخان را گرفت بشیر از فرستاد، به یزد و خورد . برای تویه حساب عسگرخان در چادر او حاضر شده بود، گفتگوشان گرم میشود قوام الملك خودش را روی عسگرخان میاندازد، فراشباشی او اول جرأت نمیکند پیش بیاید آخر کمک میکنند و عسگرخان کند و زنجیر می شود. کان او که در خارج بوده اند دست در میآورند یک نفر از آنها تبر میخورد، با آن حال سه نفر را زخمی میکند و میگریزد. این حسن اتفاق آرامشی در فارس آورد که انتظار نمیرفت عسکر خان را بشیر از آوردند رعب غریبی از او در دل مردم بود . چند روز حبس بود. سی هزار تومان میداد که او را تحت الحفظ بتهران بفرستم، صمد آقا تاجر قفقازی واسطه بود گفتم کی ضامن است که او را در راه از دست مستحفظین نگیرند و مارزخم خورده سبب فساد کلی نشود و زهر بهر طرف نریزد؛ بملاره تهران را میشناسم دور او را میگیرند چندی بقمار میگذرد آخر با نشان و فرمان رها میکنند چنانکه در تبریز دیدم. حق با من بود که گفتم منتظرم بیبنم مولی چه میکند نیست که خبر نامه شد نه سود خویش همان مدد مولی است. میرزا احمد خان رئیس تلگرافخانه عقیده داشت که سی هزار تومان را باید گرفت و او را سیاست کرد، گفتم نمیکنم سبب سلب اعتماد دیگران میشود و بی اعتباری قول خودم. او را سیاست کردند. مردم 1 در تبریز گویا در فارس آبی روی آتش ریخته شد. عسگرخان با قبای زری در جیسی بود، او را که بمیدان میبردند دیدم چشمم را بر هم گذاردم خاطرم آمد قول میرزا تقی آقا در تبریز که گفت اگر ایت خلیل را بیست و هفت بار سیاست کنند و زنده شود باز باید سیاست گرد استم بر ستم پیشه عدل است و داد. باور نمیکردند. پس از اینکه یقین حاصل کردند بهم تبريك گفتند چون در موقع سیاست این گفته پس از دفع عسگر،خان عربی در حجره میرزا احمد خان لاری بین دعا کرده بود . میشود بچه مناسبت ؟ میگوید برای دفع شر عسگرخان که ما را بدروی وا میداشت و آنچه بدست میآوردیم میگرفت، روی آمدن شهر را نداشتیم. حالا شهر می آئیم مثل اینکه من آمده ام بار برای یزد گرفته ام هزار تومان پیش کرایه دارم هزار تومان هم بعد خواهم داشت چه از آن بهتر، خطرات دردی را هم ندارم ملا قیاد در اطراف آباده سرکرده اشرار است. او را بخدمت نوید دادم، خلت برای او فرستادم. تمكين صولت الدوله و خبر سیاست عسگرخان هم در او اثر کرده برد آرام گرفت . دویست و پنجاه بار پوست بره متعلق بعمد آقا را در آباده بردند، بعلا قباد نوشتم ردکردند دو پوست روباه از بین رفت لنگه ژاندارم و مامورین مالیه باملاك عسكر خان رفتند. فاروق و آب انار دو ملك او را مالیه نقاص کرد اموال دیگرش را مقداری ژاندارم بتهران حمل کرد، مقداری مالیه بشیر از آورد تنباکوی بسیار البسه فراوان من جمله خرقه خرى متعلق به نصیر الملك . چون ادارات مستقل است من مداخله در این قسمت نکردم. آنچه معلوم شد از اموال چیزی بصاحبانش نرسید . چراغ روشن شده است امنیت حاصل حضرات سیر از سوراخها بیرون میکنند. استاز بلژیکی بریاست مالیه آمده است، میرزا مصطفی خان اصفهانی معاونت او، چون حکم از وزیر مالیه نداشت گفتم شما
را باین سمت نمیشناسم، سبب رنجش او شد، تا از تهران از وزیر مالیه تصدیق مأموریت او شد.