پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۵۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

MP. خاطرات و خطرات بخيال تغيير خط نمی افتند. شعار ملی امری است مقدس و ترکها در این امر خطا رفتند شاید افسوس نداشته باشند چه ادبیاتی ندارند و خطشان هم عاری از زیبائی بود. عمرها بسر رفته است و ذوقها بکار برده شده است تا خط ما بدین صورت زیبا در آمده است وكرورها کتب علمی و تاریخی وادبی باین خطوط موجود است در تغییر خط باید من مد دوخط یا موزیم چه مستغنی از کتب موجود نخواهیم شد، مستشرقین بیش از خودمان چه آنها به تألیفات امروزه احتیاج ندارند . این نکته را هم بگوئیم که عوام ادویاتی واو خط را بخواند نمی فهمد و در املا بیش از عوام ما خطا میرود . در نظر نگارنده عنوان تغییر خط خطائی - نگین بلکه تنگین است. تأسف من این است که در مدارس بحسن خط توجهی نمیشود و کارمندان ما باید همراه خودشان کنند چه غالب خطشان خواندنی نیست . خط چنان به زقلم راننده که بیام اید از آن خواننده در خط ما بواسطه در هم رفتن مراکز ب ت ث ن ی گاهی قرائت مشکل میشود در خط لاتینی دندانه i'u'm'n از طرز خط خواسته اند پی با خلاق ببرند خط صافر راست را دال برفوت عزم واستقامت رای گرفته اند، خط سر بالا را دال بر آرزو خط سرازیر را دال بر خستگی معوج را دال بر تزلزل اراده من گمانم امضاه بیشتر دلالت بر حالات دارد اقلابی مبالاتی و بی ادبی در خاتمه از رساله سید محمد علی معلم در مدرسه دکن که در موضوع تغییر خط نوشته است حکایتی هندوئی پنبه زن (حلاج) روی عقیده تناسخی نزد بر همنی رفت گفت از زندگی به تنگ آمده ام مرا بکتر که پادشاه برگردم بر همن ور تهیم در برلن مغازه ای است بعرض از دردسرهای پادشاهی شمه ای گفت هندو تقاضا کرد وزیر و طول مشا به مغازه های پاریس لوور ،برگردم باز بر همن از اشکالات وزارت شرحی بیان کرد و غیره در چهار طبقه که رطب و یابس چون همه مراتب مذکور شد هند و گفت پس مرا بکند که در آن فروخته میشود از هر گونه در پنبه زن برگردم ها و طرحها ما هم باید برگردیم پی از همه مرتبه آخر گنبدی است کروی شکل در آنجا عکس میاندازند عکسی بهمان خطی که داریم و از خیالات او استراتی دست بکشیم پیادگار آن مسافرت که شاید مسافرت شاید در صفحه ای ده دوازده زیر و زیر لازم شود بگذاریم آخر باشد انداختم وییش برویم در رشت قصهها از غوغای تهران و سختگیری روسی میشنیدیم در حرکت عجله کردیم سردار اسعد بمنزل صمصام السلطنه وارد شد چیزی نگذشت ورود بتهران چرچیل آمد صندلی خالی پهلوی من بود نشست احوال پرسیها ردو بدل شد ا در موقعی که هلاکو بنداد را فتح کرد یکی خبر به یاقوت نویسنده برد که چه نشسته ای که بغداد را چاپیدند گفت که هیچ مگو که کافی نوشته ام که بعالمی میارزد چه رسد به بغداد تا میر عمادو

درویش چه بگویند