پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۵۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات اول کلمه نوشیروان، سکندر، شکم و غیره . همزه در اول کلمه برای نفی بوده است استکین بهمنی - و انام بمعنی بی نام . ترك حروف در کندههای میخی اتفاق افتاده است چون هنوكا بجای هندوكا . TTY غالياً اشخاص اسم لقب كنيه و شهرت داشته اند چنانکه امروز دارند. طوس تشخیص اشخاص وزرین گفت یا زال و دستان در شاهنامه یکنفر است شعیب در تورات پرو است همچنان تموچین و چنگیزخان یا باباخان و فتعلی شاه در زمان خودمان علی اسفرخان امین السلطان وانا بك يكنفر است کامران میرزا و مستوفی الممالک را آقا می گفتند. بردی لی ، را یونانیان سعر دیس روایت کرده اند و جه جامع بودن پسر کیخسر و است و کشته شدن بامر برادرش كابوس والأسمرديس هیچ شباهت به بردگی ندارد در فرهنگ سمر را فرشته آفتاب مینوید دیس را مانند بعربی سمر ماهتاب است چه مانع دارد که شهرت برزیلی برزو) یا فریبرز بوده باشد دارا در کتیبه میگوید پدرم گشتاسب در خراسان مغلوب شد من به ری رفتم او را نجات دادم در تواریخ ما این حکایت را باسفندیار نسبت میدهند اختلاف اسم با توافق حکایت مانع نیست که استندر یار همان دارا باشد و نام این دارا پسر گشتاسب در شاهنامه نیست . خشبتر خشا (شیر شاه پسر دار است و در تواریخ ما پسر دارا بهمن است که او را اردشیر در از دست هم گفته اند. یونانیان خبر از کشته شدن بهمن میدهند بدست رئیس کشیکخانه خودش در تواریخ ما خبر از کشته شدن اسفندیار بدست رستم پسر و پدر ملتبس شده است. منابر تحقيق ايرت فرانسوی آستیاگی یا اختیارا بمعنی نیزه بر است بدو زبان که در آن وقت رایج بوده است بروایت فردوسی تورانیان را نیزه بر شهرت بوده است آنجا که گوید. خبر آمد از دشت هام آوران بوی سواران نیزه بران زتوران سیه رزم جويد همي در دنباله گوید افراسیاب قصد ایران کرد و در مراجعت رستم از نام آوران گوید . کنون سوی ایران بیوید همی چه مانع دارد که افراسیاب آست ببار باشد و جهت ندارد که ما افراسیاب را آستیاگی بگوئیم کیخسرو در تنظیم دستجات اشكر صلاح دسته پشنگ را زوبین مقرر میدارد . جو سی و سه جنگی زنجم پشنگ بدی سازشان روز جنگ پشنگ اسم پس افراسیاب است که در خدمت کیخسرو بوده است جدش هم پشنگ نام داشته . ما دیا مدر اسومری دانسته اند یعنی کشور ، فردوسی از شهر مهان صحبت میکند و شهر کشور بوده است. گوئیم به طایفه ای از آریائیان بوده اند مه آبادیان) نواحی خراسان تا همدان و کرمانشاه را شهر مهان میگفتند. که زوبی در معجم ماه را بمعنی قصبه مینگارد همدان بصره اصفهان نهاوند وقم را ماه میگفتند. حرورت گوید چون مده کاشی از آتن بایران رفت مملکت را ماد گفتند و بنظر غریب هی آید کلشی شاید ارتباطی با گلشائیان داشته باشد که در طوایف آریائی از ایشان اسمی هست .

1 - دال و ذال در خط میخی هم به شکل داشته است