پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۴۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات TTY منزل نمی آیم بمنزل نظام الدوله رفتم در راه از نظمیه را پرتی رسید که صادق را آوردند. به تبریز خبر رسید بود که صادق نامی مأمور است مرا بکند و حرکت کرده است نظمیه مراقب شد در ارونق او را گرفتند شهر آوردند گفتم بیاید در منزل حاجي نظام الدوله سه روز در منزل حاج نظام الدوله .ماندم روز دوم سردار عشایر از مکانات برگشته نزد من آمد پاکتی باد کرده روی میز گذارد دانستم در آن چیزی هست سرباکت را باز کردم مکتوبی بود خواندم نوشته بود بطوریکه قول داده بودم رفتم خدمت را انجام دادم یک پیاله می از مال کی تصرف نکردم نمایندگان انجین و حکومت هزار و پانصد منان از دهات گرفتند مقتصد و پنجاهمنات بسن دادند برای اینکه کار شکنی نکنند ،گرفتم در پاکت است این بود رفتار سرکرده دویست نفر درد او را تمجید کردم و پاکت را بخودش دادم گفتم حلالت باشد طرق حکومت است که مردم را دزد میکند. صادق هم آمد ملاقات شد گفتم اگر ماموری مهدیقلی را بکشی منم اگر ایالت آذربایجان را من نیستم، انکاری ابلغ من الاقرار کرد این برده هم گذشت بشارت الدوله حسابها را تسویه کرد دویست و جهل و تومان داشتم دویست و پنجاه تومان هم از رحیم آقا قرض کردم از تهران مخبر الملك بمن نوشته بود از ایران خارج شو . مكتوب خدمت ملت خوب است و بهترین خدمات امروز تربیت جوانان است وای کدام ملت کدام مردم در چه مملکت امروز با این هرج و مرج و عداوت نير الملك عمو عمومی مردم و جسارتی که روزنامه چیان ملاها و هوچیان پیدا کرده اند من راضی نمیشوم جنابعالی را با این زحمات که مشاهده میکنم و با این خطر و شررهائی که دارید گرفتار ببینم . لاح حال این است که اگر کار جنابعالی منحصر به تربیت عام باشد تمکین و قبول نمائید بشرط آنکه مداخله در مستمريات ملاها و منع روزنامه چیان نفرمایید خطر روزنامه چی بیش از هر گونه خطری است خداوند حفظ نماید امرار مردم را قبول نفرما دیدید بهائی که الى حال اتفاق افتاده و خواهد افتاد و مجالی مختلف که در این شهر ترتیب دادهاند تمام ناشی از روزنامه چیان مغرض است احدی هم نمیتواند منع نماید آنچه من میخوانم و میشنوم شب وروز مرتعشم و حفظ خداوند را برای شما از زمان و خیال این مردم میخواهم مردم دست از شماها بر نمیدارند جز ترك ایشان آسایش نخواهید داشت من آنچه میدانم میگویم جعفر قلی حقیقت امر همین است که نوشته اند و همین خواهد بود. چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم قصير بزرگ من همین است که پس از خدمات دیگر و سه سال حکومت آذربایجان نقدينة من دویست و جهل تومان است. شعر انوری هم بدرد این مردم نمیخورد . چندانکه مرات است در دادن لانزني ولا نتصدق امروز تزني و تتصدق شده است گفته در ناستدن هزار چندان است میشود روزنامه نویس ما روزنامه نویسی نداریم روزنامه نویس آلت دستمارض متمكن است هر دشمنی که میخواهند بزبان روزنامه انجام میدهند رشوه دادن روس را بروز نامه نویس در صفحه ۲۲۲ گفته ام ما چه توقع داشته باشیم حق با عبارت گاوان است : غیری بیفتد این مرقومه مرحوم عمو عليه الرحمة امضاء ندارد البته ملاحظه فرموده اند مبادا بدست به پیشنهاد ایرولسکی صدهزار فرانك از پطرزبورغ پیاریس فرستادند و با تصویب پوان کاره از قرار ذیل تقسیم شد.

لالانترن La Lanterne هزار فرانك - لورور L'Aurore ۱۷ هزار فرانك