پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۳۹

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات ۲۲۵ گردش است شغلی جز دزدی ندارند از سواره گرمرود پنجاه نفر خواسته در میانه حاضر شدند آن وجه را از بر در تبریز رساندند و بخیر گذشت کانه بانك ما را در تنگنا انداخت که رسمیتی به نظامیان روس بدهد میبایست وجه که در زنجان بود اطلاع بدهند. به منشی بانک گفتم چه مانعی داشتید که زودتر اطلاع بدهید. یکانیها در اطراف مرند شرارت معروفند و راه را نا امن کرد. با اینکه شرارت یکانیها راه دست خود روسها است چهارشته قنسول در ملاقات گفت اگر تا جمعه عده ای برای سرکوبی آنها نفرستید از باغ شمال عده ای برای تنبیه آنها میروند. يك طرف بانك يك طرف روس با ضرب الاجل تقاضا .دارند. بزحمت فوق العاده یک عراده توپ شد سرباز و دویست سوارراه انداختم ظهر جمعه حرکت کردند دویست نفر فراق ایرانی که در شهر داریم از برای خدمت حاصر ،نیستند چهار صد تومان از حقوق خودم داشتم مصرف این کار رسید اگر نبود صورت نمیگرفت نه توپ چرخ داشت به اسبها فتیش شبانه میبایست تدارك شود . محمد حسین خان سردار عشایر اینجا بکار خورد دویست سوار حاضر کرد رفتند دو نفر از انجمن ناظر عملیات شدند. آذربایجان از سر و صدا افتاده است مستاجرین خالصه وجه اجاره را امان الله میرزا پرداخته اند. نود و سه هزار تومان فاضل بودجه داریم محل حقوق سه ماه رئيس قشون اول سال سهزار پیاده و سوار است که خبر کردهام سیزده نوروزسان بدهند. روز موعود بخارج شهر رفتم و سان دیده شد در همان حال غلامی از قنسولگری پاکتی برای من آورد که رابرت وضعیت را ببرد. دو ماه است که امان الله میرزا بسبت ریاست قشونه به تبریز آمده است معروف شد که در تهران گفته است میروم و تهران گفته است میروم و مخبرالسلطنه را از تبریز میپرانم انجمن اصرار داشتند که او را راه ندهم گفتم یاغی که نیست مأمور رسمی است بهر حال آمد و مشغول شد. با برادر شیخ سلیم دست یکی شدند و مشغول تحريك دفع آنها برای من اشکال نداشت مگر اینکه خودم مایل به پریدن بودم دل چوپرگار بهر سودورانی میکرد و ندران دایره سرگشته و یا بر جا بود از مراغه باید جنس برای آذوقه شهر برسد شجاع الدوله که در موقع ورود من از ترس از اطاق تو بتو بیرون نیامد ته ترازو بزمین میزند و از حمل جنس جلوگیری میکند. بصیر السلطنه از گاوگان رابرت میدهد که سپهسالار محرمانه بشجاع الدوله دستور العمل داده است که با من کی تابی .کند سالارالدوله ساوجبلاغ آمده است شرحی به او نصیحت نوشتم و تعهد کار او را کردم البته بگوشش باد بود در آذربایجان میدان نداشت بطرف بانه رفت. تمام ایلات رای فتنه و شرارت حاضرند بردار کل مکری دستور دادم که او را به تدبیری به تبریز بیاورد اما با دستوری که سالارالدوله دارد و نقشه ای که روی آن کار میکند و موافقت ایلات آشوب طلب چه میتواند مکند بر روزی با امان الله میرزا تنها بودیم پاکشی آوردند من پشت پاکت چند کلمه نوشتم بردند یکابینه که جواب .بنویسند نمیدانم چرا یامان الله مبررا گفتم شاهزاده تصور میکنی حکومت آذربایجان اشکالی ندارد پاکتی میآورند شخص چند کلمه پشت آن مینویسد میبرند کابینه جواب را حاضر می کنند و این کار در عهده هر کسی است اینطور نیست روی این صندلی بادی میوزد که گرده مراهم خسته کرده است آنکه بعد از من روی این صندلی بنشیند باد بجانیش خواهد انداخت که کلاهش را پیدا نخواهد کرد؛ نفتقة هدرت اردبیل از مراجعت سردار ملی از اردبیل چند روزی اردبیل بی حکومت ماند. روسها از لنکران نوید قورخانه به محمد قلی خان آلاری داده اند که مزاحم اردبیل باشد و ترویج مسلك كند یعنی جياول شيخ على أكبر

حکم جهاد میدهد قرآن از یک طرف شمشیر از طرف دیگر حمایل می اندازد بمیدان میآید از