پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۳۱

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات بود TIY اما متفرقه حاضر نشده اند قدری بین انجمن و حضرات صحبت میشود خواهش میکنند اعضاء به منزل ظهر السلطنه بیایند. چون گفته ند آنها باختیار ایالت است. بهر حال انجمن آمدند بهمین منزل و در نتیجه مذاکرات محضری بسجل ثقة الاسلام نوشتند که آرام بنشینند و منهم در گذرم شب آن محضر را رحیم آقای قزوینی برای من آورد گفتم نظر شخصی ندارم مصلحت ولایت شما را طالبم اما از حالا میگویم این جماعت آرام نخواهند نشست و من آنقدر صبر میکنم تا فاد همه براحالی و انجمن معلوم شود در موقع آنچه مصلحت دانستم میکنم و شور نخواهم کرد گفتند بی تحقیق چطور میشود؟ گفتم تحقیق برای کشف حقیقت است بعد از آنکه بر همه فساد مسلم شد چه تحقیقی قانع شدند آن محضر را هم از او نگرفتم نزد اوماند در منزل مشیر السادات شروع شد بروضه خوانی دهه گذشت شد بیستم روضه برقرار است و . ریزه خوانی منظور تا روز ۲۷ محرم . روز ۲۷ محرم سه نفر از کدخدایان شهر محمد خان خیابانی محمدخان مشکلاتی و داروغه بازار بشارت الدوله را ملاقات کردند که ایالت چرا ساکت است اینها در صدد شرارتند اگر شهر برهم الدوله را کا پاکستان در من شهر برهم بخورد روسها دخالت میکنند ما دگر کدخدا نخواهیم بود گفتم بگونه از شب رفته بیایند آمدند آنها را خواستم احوالات را گفتند گفتم در شهر غیر از نظمیه قوه ای نیست. آنروز که میرزا اسمعیل نوبری را برای نصیحت خواستم تمرد کردید گفتند ندانستیم حال آنچه بفرمائید اطاعت میکنیم به محمدخان خیابانی گفتم فردا سر آفتاب مشیر السادات را در خانه خودش توقیف میکنی و تردد را منع میرزا آقای ناله را در مرکز نظمیه په محمد خان شکلاتی گفتم امیر حشمت را سر آفتاب به عالی قاپو بیآوری به داروغه گفتم صبح میروی منزل سید المحققین میگوئی برادرت دبیر السلطنه در منزلش کانون فاد دارد تا سه مجلس دیگر هیچ نمیگویم مجلس چهارم میفرستم همه را دستگیر کنند. گفتند نویس، نوشتم وبهريك دادم وقل هو اللهی پشت سر آنها خواندم صبح دیگر قبل از طلوع صادق در اطاق مرا سخت میکوبد گفتم چیست؟ گفت امیر حشمت را آورده اند گفتم بسیار خوب بازگفت امیر حشمت را آورده اند گفتم دانستم گفت نه تیر خورده است. در را باز کردم معلوم شد امیر حشمت دست به هفت تیر کرده است محمدخان پیش دستی نیری به گردن او خورده لیکن خطر ندارد فرستادم ارمنی ای بود حراج آوردند زخم اورا بست توقیف شد. محمد خان خیابانی هم بدستور خودش عمل کرده دو ساعت از روز بر آمده تلفنی از سید المحققین رسید که شما گفته اید من از شهر بروم؟ گفتم نوشته ام بخوانید ببینید چه نوشته ام. ممهدا از شهر يخسرو شاء ملك خودت رفت بگمان اینکه بازار بسته خواهد شد و مردم جنبشی میکنند. نند و نکردند. امیر خشمت در عالی قاپو توقیف شد مشیرالسادات را بمراغه فرستادم، میرزا آقا ناله را به ارومی. امیر حشمت چندی بعد بخراسان رفت . کاغذهای امیر حشمت را انجمن بدست آورد. کاغذهایی از تهران بود منجمله سواد رمزهای من بوزارت داخله در نوشتجات امیر حشمت پیدا شد، رقعه ای هم از اجلال الملك بود بخط منشی و چند سطري بخط خودش . قربانت شوم از کارهایی که زیر جلی میفرمایید بی اطلاع نیستم، بی پیر بخرابات میروی انشاء الله سعادت و عزت همراه جنابعالی خواهد بود از درویشان غافل مبانی جزا میبینی زیاده عرضی نیست. صادق طباطبائی نمیدانم در ایران آنکه درویش نیست کیست، شريری بشریری الغای شرارت میکند و درویش است . تلگراف رمز من به به محتشم السلطنه که وزیر خارجه است با رمزی که در ارومی با او داشتم سفارش کردم شخصا كشف فرمایند. امیر حشمت را که توقیف محتشم السلطنه کرده ام قطعاً در تدارک فساد بزرگ بوده است. گرجی و قفقازی با خود

داشته از نوشتجات او با برادرش مشکوه در تهران معلوم میشود که آنجا