پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۲۸

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

۲۱۴ خاطرات و خطرات میرفتم و اگر شکایتی بود رسیدگی می شد مدعی ناحق در عنوان مشروطه طلب دروغی علیه معروف به استبداد میناخت سپردم در عدلیه دم از مشروطه و مستند نزنند از حق و حساب بگویند بستیها متدرجا از قنسولگری بیرون آمدند. . میرزا حسن مجتهد مانده و رانده در دهان خود میزیست ستارخان معتقد بود که باید از آذربایجان برود برای یکی از املاك او مدعی تراشیده بودند امام جمعه نوشته تبعیت از شهبندر عثمانی گرفته بود مجتهد از این اقدام امتناع کرده بود رئیس عدلیه را خواستم گفتم میاد امرعوب شوی و قافیه را بیازی عدليه نظر بمذهب و مسلك ندارد حق صرف را بنظر میآورد . در دعوای مجتهد باید بیطرفانه حکم شود. از هر جهت حفظ مراتب را مراقب بودم و اعلان کردم که ایرانی جان و مال و مکش امان است. حق با مجتهد بود و باو داده شد. شنیدم گفته بود اگر فلانی را می شناختم آن غلط را نمیکردم میتوانم بگویم که در مدت حکومت من حکمی در عدلیه بر خلاف حق صادر نشد، اما رحمت بسیار دیدم میرزا آقای بلوری با پسر عموی خودش میرزا علی برسر ملکی نزاع داشته حق با میرزا علی بود از من رنجید و عضو انجمن است سيد المحققين و اجلال الملك بر سر خالصه کدورت حاصل کردند میرزا اسمعیل نوبری از وکلای دوره اول مجلس میخواهد اعتبارات سابق را داشته باشد و راه نمی یابد راه استفاده غیر مشروع مدود است و مخالف و شاکی زبان بسته بسیار شده است. امیر حشمت رئیس نظمیه می - خواهد هم رئیس نظمیه باشد هم فوج حاج علی لو با او باشد هم ریاست ایل شنیده می شود که بتوسط نقی زاده فرمانی هم صادر شده است دیده نشد گفتم در دو وزارت خانه نمیشود خدمت کرد یا ریاست نظمیه و ایل یا فوج و سوار او هم رنجید اول متمول ارومی است . در کاروانسرای متعلق به او يكتومان رسومات آقاخان شیطان آبادی از کسی گرفته شده بود متوسل به قنسول روس میشود . بتوسط سالدات روس یکتومان را پس میگیرند. يك فوج ارومی با اوست یعنی سالی هفت هزار تومان بادارانه فوج را میگیرد و میخورد فوج را از او گرفتم از درجات خلش کردم، فوح را بشهاب الدوله از همان خانواده دادم بتهران را پرت کردم این حرکت هم منافی سیاست روس بود. اما در این موقع نمیتوانستند سخنی بگویند سفیر روس هر روز تقاضای عزل مرا میکند سپهسالار مجبور است مهلت خواهد اینراهم مدعیان میدانند شهاب الدوله را که به تبریز خواسته بودم فوج را با و بسپارم چیزی از او نخواسته بودم باور نمیکرد به بشارت الدوله گفته بود فلانی تقدیمی چه میخواهد؟ گفته بود اهل این حرفها نیست مهدا از تهران تقدیمی خواسته بودند پنجهزار تومان برای سپهسالار فرستاده بود. شهرت کرد و بملاحظه مجلس مجبور شد بجمع بیاورد . آناخان به تبریز آمد او را ملامت کردم بخراسان رفت . میرزا آقای بلوری سید المحقة بين وأمير حشمت مشغول دسته بندی شدند. جنجال عليه من میرزا اسمعیل نوبری آتش افروز است روزی به تایب نظمیه که مراقب ۲۰ ذیحجه ۲۸ خدمات من است گفتم میرزا اسمعیل و میرزا آقا را اطلاع بدهد مرا ملاقات کنند. حضرات باتفاق سید المحققين بانجمن رفتند و بست نشستند. روز دیگر آنچه صاحب لقب در تبریز بود در انجمن حاضر شدند غیر از بشارت الدوله و ناظم الدوله که در کابینه بودند و ناظم الملك که رئیس کابینه بود. تلگراف شکایت از من را رئیس عدلیه نوشت سردار فاخر برادر ممتاز الدوله . از همه غريب شريك مشير دفتر بود که بعنوان استبداد عذر او را از تبریز خواسته بودند و سعی من برس خانه و زندگیش آمد و محترم بود از او پرسیده بودند تو چرا؟ گفته بود روزی نزد ایالت رفتم و مرا نپذیرفت و آن روزی بود که انجمن از من وقت خواسته بود که در امور مالیاتی صحبت کنند.

گفتند مشیر دفتر است از انجمن اجازه خواستم که وارد شود رضا ندادند گفتم تشریف داشته باشند