پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۲۶

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

TIF خاطرات و خطرات لیون خودشان را بستار خان بسته اند ، ستارخان، نمیتواند اطراف خود را اداره کند کار دولت با او یزد و خورد میکند در باغ اتابک سنگری میشود (غره) شعبان (۲۸ پاش گلوله میخورد در این مورد شرحی بمن نوشته است و افسوس خورده است که نصایح شما را بسمع قبول اصفا نکردیم و حال چاره از دست رفته است. پسرش را به تبریز فرستاد کالسکه فرستادم از راه او را نزد من آوردند. مهربانی کردم و با اکراه تمام روی او را بوسیدم چشمش مجروح بود در این موقع میبایست مصلحت را بر قبول طبع مقدم داشت. مردم تبریز بستارخان علاقه دارد حقیقت آن عادت به این مرد شریف محل تأسف است اگر ستار خان سواد داشت و آن گرفتاری را نداشت مردی بود که بکار مملکت میخورد. میرزا هاشم خان حاکم اهر پس از اتمام کار رحیم خان دو هزار و نهصد محاکمه در عدلیه تومان از فراشباشی رحیم خان ماخوذ داشته بود ، برای من فرستاد. دیدم ستم بر ستم پیشه عدل است و داد وجه را بجمع خودم آوردم در مقابل مخارج و در صورت شش ماهه یکی بوزارت داخله فرستادم خیال اینکه مشروطه ایم و وزارت داخله داریم افسوس افسوس و یکی بانجمن ایالتی . موشکافها که هستند و میخواستند یمن خدشه گرفته باشند مطلع شدند چسبیدند که حاکم امر باید احضار و محاکمه شود گفتم حال مقتضی نیست صبر باید کرد. چندی بعد که اطراف اهر قرار گرفت حاکم را خواستم، نسبتهای گزاف میداوند بی یا بود دو هزار و نهصد تومان در عدلیه مسلم شد. رحیم خواهد شد : گفتم هیچطور نخواهد شد. گفت حاکم اقرار کرده است که دو هزار و نهصد تومان گفتم درست گفته است گفت چه خواهید کرد ا گفتم کاری نخواهم کرد قدری او را سربس گذاشتم آخر عصبانی شد. گفتم اندیشه نداشته باش بر خیز برو به انجمن و صورت حساب ششماهه را که فرستاده ام ملاحظه کن خوشوقت شد رفت ،ملاحظه کرد و دید دزد آمده است و چیزی نبرده جون بازار حامی صحت عمل من بودند و بتصور اینکه من رشوه گرفته باشم آشفته شده بودند رفع شبهه شد. من عمداً ریسمان داده بودم که کار باینجا میکند آقا سراسیمه نزد من آمد که چه ای شما فرستاده است فدایت شوم ، رقيعة شريفة آنجناب به ایادی احترام وصول ارزانی داشت. رقعه ژنرال قنول بنده ابدا خبر از بیرون رفتن از شهر عده ای قنون دولت بهیه ندارد یقین روس ۷ ربیع الثانی میداند که هیچ جا از تبریز هنوز حرکت نکرده اند و بی اطلاع آن جناب حرکت نخواهند کرد احتمال میرود که برای مشق یا گردش رفته بودند. سنة ۱۳۳۸ تبریز اگر واقعاً رفته اند از رئیس قشون سؤال نموده ام بعد از رسیدن جواب فوراً آن دوستدار را مطلع خواهم نمود یکساعت دیگر پنج نفر قزاق خود این ژنرال قونسولگری مع مشهدی محمد غلام به نعمت آباد برای گرفتن دو نفر که از اردوی ما فرار کردند خواهد رفت. زیاده چه زحمت اقل اسکندر میلر این مکاتبه ژنرال قنسول در جواب استفسار من است از علت بیرون رفتن عده ای نظامی حضرت قلی آنطور که باید سر تسپرده بود یکی از املاک خالصه مشکین احضار حضرت قلی را نیول داشت آبدار باشی مظفرالدین شاه فرمان به ملکیت آن ده رئیس طایفه حاجی کرده بود و به تبعه روس فروخته از قنسولگری جنکردند که حضرت خواجه لو قلی باید به تبریز حاضر شود. عمران خان پسرش که به اردبیل نزد سردار ملی آمده بود پس از مراجعت سردار یکدو مکاتبه با من کرده بود در او جوهری دیده بودم باو نوشتم پدرت را بفرست تبریز فرستاد در کار گذاری مشغول مذاکره بودند گفتند حضرت قلی قرار خواهد کرد باید توقیف شود کارگذار نزد من آمد و اظهار کرد گفتم نمیکنم گفت من مجبور میشوم استعفا کنم گفتم یکن حضرت قلی حاضر است جهتی در

توقیف او نمیبینم و سبب تعاشی رؤسای طوایف از حضور در تبریز نمیشوم کارگذار اصرار کرد