پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۲۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

٢١٠ خاطرات و خطرات که معنی آن بفارسی این است سابقاً يك بدذات را میبایست متحمل باشیم و حالا جماعتی را ) از این تحقیقات فاسفی که بگذریم مطلب واجبی که داشتم و میخواستم بشما بنویسم این است که پس از داشتن آدم برای پیشرفت امور ناگزیر پول لازم است و این خاك بواسطه بی فکری مردمت بیکحال فلاکتی افتاده است که تصور کردنی نیست ولی در هر حال باید اهالی همین خاك مخارج لازمه مملکت دار پرا بدهند و اینکه از تهران پول نظمیه تبریز حواله شود بهیچ قانونی درست در نمیآید موسیویفرم مجاهد ارمنی که حال امین نظمیه تهران است سی چهل روز است مالیاتی باندازه بطری دهشاهی بر مشروبات گذارده است و از این راه کلبه مخارج نظمیه از ژاندارم و بلیس وخرج اداره مع شتی زاید بیرون میآید میخواستم متذکر شما بشوم که این مطلب را باید فوراً آنجا تقلید کرده دایر نمایید در پیدا کردن عمر دخل امروز کمال اهمیت را دارد و چون هر دخلی بشود مینا صرف مردم میشود در واقع از يك جيب بیرون آمده بجيب دیگر او میرود و باز بهمان مردم میرسد و اسباب رواج بازار میشود. در هر حال این فقره در نظر من آنقدر مهم میآید که لازم دانستم شما را متذکر کرده و تأکید نمایم که بی درنگ باین فقره اقدام نمائید که یکفست بزرگ باز گرفتاری محلی شما در آنجا باین شکل اصلاح میشود ۲۰ رمضان ۱۳۲۷ رسومات در تبریز گرفته میشد منتها بمالید میرسید. فخر السادات سرابی روزی از من سؤال کرد که این طرز حکومت تو حکومت شما استبداد مشروطه است یا استبداد گفتم امر بین آمرین و به استبداد نزدیکتر است یا مشروطه است. گفت میگویند حاکم مشروطه ای گفتمر است میگویند گفت چطور میشود حاكم مشروطه بود و به استبداد حکومت کرد؟ گفتم مردم حاضر نیستند و مشروطه نمی فهمند من لاند هستم باستبداد حفظ نظم بکنم لیکن در ضمن مردم را بسوی مشروطه سوق میدهم حاکم مستبد شمارا از مشروطه منصرف میخواهد. سید مرد شریفی است در سراب مورد تمدی خوانین واقع شده است گفتم صبر باید کرد تا نظمی در کار بیاید شنید عنایت السلطنه از خوانین سراب سر برادتر است او را نفوذی دادم و کار سید اصلاح شد اسمعیل خان سرابی برادر او در تبریز بود، اوقاتی که من در منزل مشیر دفتر بودم، بيوك خان پسر رحیم خان و شجاع نظام بر تیریز دست یافته بودند خود و چند نفر از کسان خود بصرافت طبع خویش برای حراست من راقبت داشتند. متاسفانه دريلوا بطرف دولتی ها رفته بود است و کشته شده است. مردی قابل استفاده بود شبهه نیست که بد اخلاقی مردم از مداخلاقی دولت ما است صحت در کار نمی بینندسرافی صحت نیستند. آنچه از امور مملکتی یاد میشود ناله و اظهار دلتنگی است رقعة ملك التجار شكستی به - قطار میآورد . تبريك عيدرا بشعر مسعود سعد از حضرت احدیت جل جلاله مسئلت رفعه حاج کاظم میکنیم ملك التجار : هرجا که روی و خیزی رباشی اقبال و ظفر ترا بود رهبر از روزی که وارد خاک آذربایجان شده اید همه روزه قاصد عریضه بوده ام. بفرموده فردوسی . نابنده خورشید و رخشنده ماه که ما را همه دل پر از مهر تو است بروز سپید و به شام سیاه همه آرزو دیدن چهر نو است حالا هم که با چشم خانگی و مرکب آبکی مشغول عرض عريضه شدم يك مشت سرخر تشريف آورده اند. بالجمله اوقاتی که تازه به تبریز وارد شده بودید میخواستم عرض کنم خوب است فرموده سعدی علیه الرحمه را بخاطر بگذرانید برون رفتم از تنگ ترکان که دیدم جهان در هم افتاد چون موی زنگی

واقعاً عقیده همه این بود که بعدها چشم همه روشن و ایران رشگن گلشن خواهد شد حال