پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۲۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

T-A خاطرات و خطرات میانی و نظامنامه ای از برای این مذاکرات نوشته نشود و دستور العمل ابداً بكار مداخله نخواهم کرد و در قضیه جناب ثقه الاسلام و نظمیه باید با نظارت سایر قنسولگریها رسیدگی شود. عدم مساعدت من معلوم شود تا بعد هم بتوان کار کرد والا اگر يك سند امضا شود يا يك امری مجری آن است همین کاسه اینکار از بنده ساخته نیست، تلگرافی هم بکار گذاری دیده شد کار گذار شما کیست چه کاره است که با و تلگراف کرده اید یا کدام احمق است که چنین مسئولیتی را بگرون بگیرد، هستهای هستم . جواب كافي مرحمت فرمایند والا كثرها معوق و بدتر خواهد شد گویا وزراء همین قدر زحمت کشیده اند که لازم شده است. بنده و تقه الاسلام برویم معذرت بخواهیم از برای اینکه نمونه بدست آقایان بیاید . يك مثل را ذکر میکنم که در اردبيل يك تبعه روس يك كاروانسرا یخواست بخرد و مقارن شد با منع امضای اینگونه معاملات، از برای مساعدت آن قباله را امضا کردم لیکن هر روز دو فقره باینطور هست اولیای دولت راضی هستند و تصدیق دارند همه را امضا کنم آنوقت هم نظیه خوب میشود هم فزاق فراری فراموش، اشتباه نفرمائید این اظهارات بهانه است ، صحن در ازدیار تصرفات است و بدست آوردن بهانه مداخله . مهدیقلی متأسفانه بهالان حکمفرما .است شش دانگ مرد روس است. با خانواده ما بدبین، اگر وسها دست از سر من بردارند او بر نمی دارد. از بانک روسی هم مبالغ گزاف با او مساعدت کرده اند و دستش زیر سنگ است. قنسول ژنرال روس شخصاً آدم بدی نبود، به بصیر السلطنه گفته بود نسبت بقلانی مساعدتی کرده ام و نمیگویم. این مقدار را هم اگر گفته شود تکذیب خواهم کرد نوبتی هم به صبر السلطه پیغام داد که با ما پیچیدگی میکنی اگر از باغ شمال بیایند ترا بگیرند به سری برند چه میکنی به بصير السلطنه گفتم بگو من از عهدنامه تجاوز نمیکنم اما شما که بر خلاف نوود مداخله در کارهای داخلی ما میکنید نمیترسید که من شما را با نطرف قافلانکوه تبعید کنم . قصير السلطنه گفته بود، جواب داده بود که شوخی کردم، از این شوخیها هم رد و بدل میشد . از تهران دستور رسید که به تقاضای قنول زنزل رفتار شود هزار تومان دیه گردن نشکسته ارمنی تبعه عثمانی را گرفتند و اینکه از طرف کارا گذار، سعيد السلطان عذر خواهی شود . در روز در رابرت نظمیه میخوانم که روسها مقره تلفن را از باغ شمال به تلفن باغ شمال ل آجی بدیوار خانه های مردم بالا و پائین میگویند. فکر کردم یعنی چه رئيس نظمیه را خواستم، گفتم به خانه دارهای این راه سفارشی کن حرف نزنند. آمد گفت خانه دارها بعضی میگویند که دیوار ما را خراب میکنند. بعضی میگویند که از سر دیوار بحیاط ینگرید گفتم بگو دیوار را من میفرستم تعمیر کنند وزنها چندی با چادر نماز در خانه حرکت کنند، بهتر است از آنکه سر برهنه بیرون بروند، حس کردم که بی بهانه میگردند. تیراندازی شب ۱۷ جمادى الأولى ۲۸ برابر ۲۶مه پس ارشام سیگار میکشیدم صدای دو تیر آمد. از مرکز نظمیه سؤال کردم گفتند در سرخاب بود . معطل نشدم. از مرکز سرخاب پرسیدم، گفتند از کوچه میرزا علی اکر خان منشی زنرال قنسولگری روس بود و دو شب است در سالدات در خانه او میخوابند. از مركز تكليف خواسته ایم گفتم ابداً نزديك نروید و اگر پستی نزديك داريد عقب بکشید. در عمارت علاء الدوله فراق بود، فرستادم چهار قرآن و يك نایب آمدند، بمحل فرستادم ببینند چه بوده . والداتها هم بیرون آمده بودند، فراق میرسد تحقیقات میکنند نانوا که دکانش باز بوده میگوید تیر آمد بدیوار دکان خورد و خاکش را نشان میدهند و میگویند از خانه ميرزا علی اکبرخان آمد روز دیگر مسأله تعقیب و مدلل شد که از خانه منشی بوده و معین کردند که سر تینه دیوار خانه هم اندك خرابی داشته

۲۷ مه از قنسولگری مینویسند: دیشب چند تیر تفنگ بخانه میرزا على اكبر خان منشي