خاطرات و خطرات قبحی نداشت . ٢٠٣ حرمت المليك از كان حاجی ایلخانی را از آقایان ساوجبلاغ امین آقا جنجال عروسي يك پسر قادر آقا که همه از اشرارند خواسته است. تزویج بکند، حاجی عروس و دو داماد ایلخانی او را بعلی آقای مظفر لشکر پر عموی خود تزویج میکند ننده باید مدتی اوقات صرف این کار بکنم حرمت الملوك اموالی دارد و غوغا مر اموال است مأموری از تبریز فرستاده شد که نزاع را خاتمه بدهد تحريك امین آقا که بابا پیر آقای میں فیر منگور نسبت دارد راه سادوز را مسدود میکنند. کاروان لخت میکنند مزاحم عابرین میشوند. ماموری که فرستاده بودم از اطراف سوار جمع میکند و دفع شر مینماید. مأمور من به تبریز مراجعت نکرد بطرف تهران را می شد نهصد تومان برای من ،فرستاد، چون از این وجوه بی بهره هستم بمريضحانه تبریز رسید روزی نیست که عزا و عروسی دردسر تازه تولید نکند. دو ولایت در آذربایجان کانون فساد است ساوجبلاغ بتحريك عثمانی اردبيل بتحريك و مداخله روس طوایف شاهسون سر سپرده اند طایفه حاجی خواجه لو طوق بندگی بطور دلخواه بگردن ننهاده .است ملکی در مشکین تبول حضرت قلی کدخدای ایل است آبدار باشی مظفر الدین شاه فرمان به ملکیت صادر کرده است و به نیمه روس فروخته قنسولگری اجرای فرمان را میخواهد و جد دارد که حضرت علی به تبریز حاضر شود. رؤسای طوایف هم هیچ وقت به
که تبریز نمیاب ) عمران خان که به اردبیل نزد سردار ملی آمده بود در مراجعت یکدو مراسله با من رد و بدل کرده بود او را جوان عاقلی بجا آورده بودم و منصب داده بودم باو نوشتم که پدرت را بفرست تبریز فرستاد، مدتی در کار گذاری گفتگو کردند آخر کار گذار آمد نزد من قنسول ژنرال تقاضای توقیف حضرت علی را دارد میگوید فرار میکند گفتم او را توقیف نمیکنم استعفا گفت من مجبورم بدهم گفتم استعفا بده تأملی کردم گفتم سر و ته معامله چیست؟ گفت پانزده هزار تومان . گفتم بتهران تلگراف میکنم اگر کار بآنجا کشید پانزده هزار تومان را بدهند و اگر ندادند خودم میدهم و حضرت قلی را توقیف میکنم در این اثناء عمران خان فوت کرد حضرت قلبی شبانه از تبریز رفت، از هریس نوشت خلف عهد کردم. از خبر فوت عمران دیوانه شدم در مسأله ملک هر چه حکم بفرمائید اطاعت دارم سر این معامله گذارده شد و دیگر روسها اظهاری نکردند، ندانستم چرا نه دولت، نه من، پانزده هزار تومانی هم ندادیم برای اولاد عمران چند قبای ترمه تدارك كردم، فرستادم و تسلیت گفتم و بعدها بکار من خورد روسها يسرهای رحیم خان را آزاد کردند که ما فقط رحیم خان را در آمدن پرهای رحیم تحت نظر داریم علمای اهر و بعضی تحار بمادت قدیم و عدم اعتماد به خان به قراجه داغ سلك دولت تأمل دارند خوانین شانه از طرفیت خالی میکنند فشنگی گرفتند و از خانه بیرون نیامدند. ماخلواهی هم برای مدافعه کافی نیسود مجال تدارك از تبریز هم نمیشد اشرار محل دور پران رحیم خان جمع شدند به امر حمله آوردند. خوده خوانین منتظر چنین روزها هستند . هر چه فکر کردم چاره ندیدم جز خواستن حضرت قلی بتوسط حکومت تلگرانی باو کردم که میدانم شما برای خدمت دولت حاضرید و موقع بهتر از این بدست نمی آید. شب انجمن با انجمن ایالتی در حضوری آه و ناله ،داشتند منهم ،بودم در جواب چاره جویی تلگرافی کردم و ۱ - رایج بود که در معاملات هر جما اشکال پیش میآمد پای تبعه خارجه را بمیان
می آوردند