پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۱۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

14A خاطرات و خطرات سپهسالار سالی شصت هزار تومان خرج میکند. نتوانستیم با و حالی کنیم که از مال خودش است. دولت بار نمیدهد. روس ها هم به او نظری خوش ندارند بی بهانه میگردند سانحه دیگر در این اثنا محمد نامی کدخدای امیرخیز منسوب به برادر ستارخان زنی را دنبال کرد، زن بقصابخانه پناه برد چون دستش کوتاه شد و مست بود یا هشیار طپانچه بروی آن زن رها کرد و آن زن مقتول شد، رعبت روس از اهل کوزه کنان بود، اقوامش بدار الحکومه آمدند و خاک بر سر کردند. مردان ایشان نزد من آمدند، گفتند بخاطر شما بقنسولگری نرفتیم، مگر خودتان قصاص کنید، ضارب در نظمیه محبوس شده انجمن و تجار یا من در قصاص موافق شدند سردار اصرار کرد او را بمن بدهید خودم قصاص میکنم گفتم باید قانونی .باشد مداوم بود بمجرد شکایت کسان زن روسها مداخله خواهند کرد بالجمله ، محمدخان ضارب قصاص شد. دو روز بعد شرحی از طرف کسان محمدخان بمن نوشته بودند که بجای زن مرد را قصاص نمیکنند. محمد در موقع ارتکاب - است در حاشية مکتوب نوشتم، أنها جزاء الذين يسمعون فى الأرض فساداً بقية آیه هم بخاطرم نبود . ورود اردوی تهران بآذربایجان آبی روی آتش بود . امیر ارشد، تادو بوده اردوی تهران فرسخی تبریز ،آمده بیو خان پسر رحیم خان عريس را گرفته، شجاع الدوله مشغول ترياك است. از سالار ملی هم کاری ساخته نیس ، اقبال السلطنه فلسفه میباشد. سردار ملی در شهر مزاحم است اردو مستقیماً بسراب رفت. سرداریها در پسر مردار است. با دویست نفر سوار بختیاری يغرم با پنجاه نفر مجاهد رضاخان سرتیپ با دو پست نفر قزاق هازه آلمانی با سه توپ مسلسل، بهمه جهت ششصد نفر مجرد ورود بسر آب بدون توجه و مراجعة بشجاع الدوله مشغول جنگ شدند و به اهر رفتند و در هفته غائله رحیم خان تمام شد. بروسیه فرار کرد. نزديك پل خدا آفرین عده ای روس از سرحد تجاوز کردند و او را بطرف روس بردند. شجاع الدوله و سالار ملی دنبال آنها به اهر رفتند رحیم خان صفری بود مثبت کارکنان محلی صغیر ی منفی دوماه بعد از ورود من قول انگلیس، بتوسط استیونی از تجار پیغام پیغام قنسول انگلیس کرد که قنسول سلام رساند و میگویند ما شما اطمینان نداریم . گفتم چرا؟ گفت شمار با طرفدار آلمان میدانیم. گفتم بقنسول سلام برسان، بگومن از دیپلماسی این مقدار را دانسته ام که آلمان از ما و ما از آلمان استفاده نداریم. اگر آنها بما نزدیک شوند، برای این است که ما را بشما بفروشند و در آفریقا محلی را ببرند، اما در تجارت میده نامه داریم و شما تاجرید، هر وقت تقویتی، جز آنچه معهود است، من از تجارت آلمان کردم. اطلاع بدهید رفت. در این اوقات، کالین نامی به تبریز آمده، صاحب منصب آلمانی در لباس کشوری است و می خواهد به آهر برود. گفتم در اهر جنگ است و در راه خطر نمی توانم بشما تأمين بدهم ، اگر به مسئولیت خود میروید مختارید. قنسول انگلیس مستر اسمارت ، شرحی نوشت که صاحب منصب آلمانی صلاح نیست به اهر برود و اهمیت فوق العاده به این امر داد. گفتگوی خودم را با او در جواب نوشتم و آن صاحب منصب بطرف ساوجبلاغ رفته بود. چند روز بعد باز استیونی آمد که قول سلام رساندند و گفتند ما شما هیچ سوء ظن نداریم. ا - شجاع الدوله در حرکت بقدری نمل کرد، تا اردو وارد امر شد و رحیم خان متواری ۲- از وزارت خارجه تلگراف رسید که دولت آلمان نشان تاج از درجه اول برای شما فرستاده است گفتم نفرستید. ظاهراً بسفارت داده بودند که خودشان بفرستند گرون برگ تاجر الطريقي که نمایندگی هم داشت، وقت خواست که نشان را بیاورد، عذر آورده که رمضان است پس از رمضان آورد گرفتم گذاردم ،گوشه ای این هم مزید سوء ظن قول انگلیس شد. تفصیل

را به او گفتم و فهماندم که من به نشان نظری ندارم بزرگترین نشانها را بمن بدهند نخواهم زد.