18+ خاطرات و خطرات علی میرزا، بر مصلحت مجلس راه استفاده میجنم ، اینهم نیست. روز و از فرمایشات محمد تا بروز دولت روی در مخالفت با مشروطه افزود مشروطه را سنگ پیشرفت مقاصد خود میدانست محمد علیشاه هم قادر نبود زیر بار قانون برود، مطلق العنانی میخواست، درباری ها هم تن در در نمیدادند که مقطوع الاختبار باشند و بکار خود مشغول آتش را یاد میزدند و مستمر انگشت قاد در کار داشتند، اگر انصاف باید داد مجلس هم خالی از تندی نبود. من به میخ و نمل می زدم و بقمی رشته را بهم میبستم، نمیتوانم امیر بهادر را فی المثل ظالم و بد نفس بشمارم لیکن رویه زندگی پنجاه ساله و علم و اطلاع یا بی علمی و بی اطلاعی او و امثال او بامشی بطور مشروطیت هیچ وجه جامع نداشت و نمیتوانستند خودشانرا برای مش بمشروطیت خاصی کنند . صرف نظر از منافعی که از استبداد داشتند و دل کنید از آنها مشکل بود تلگراف از وزارت داخله، تلگرافی در بران بمن رسید که مستقیماً به تبریز بروم. نمیدانستم وزیر داخله کیست، جواب ندادم. هفته ای گذشت وزارت داخته تلگراف دیگر بامضای سردار اسعد وزیر داخله رسید، با عهدی که در پاریس داشتیم، جز تسلیم چاره نبود . 1 سفر خرج دارد و من هزار تومان بصاحبخانه مقروضم در سر سفره همشیره برلني مادام اتوله گفت : برای مسافرت چه لازم است؛ گفتم دوازده هزار مارك بشوهرش گفت من در محاسبه شه زار مارك بيشتر از بانك نميتوانم بخواهم شش هزار هم تو خواه قدری جمع وخرج کردند. گفتم من همان بشش هزار مارك برگزار میکنم. مادام شش هزار مارک را رسانید، گفت پشت کارت خودت یادداشتی به من بده شرحی نوشتم با صد ده فرع رد کرد که این فرع قانونی نیست. گفتم قانونی چقدر است؟ گفت بخواهی ست هفت: بنه طلبی با صد هفت باو دادم . احتشام السلطنه. نمیدانم در این موقع چه خیال کرد که اظهار تنگدستی نمود و دو هزار و چهارصد مارک از من خواست و دادم هزار تومان خرج سفر در وینه برای من رسید . خانی شدم . در پاریس، روزی بدکتر اسماعیل خان (مرزبان) بر خوردم، در صحبت دعوی بر ظل السلطان معلوم شد اراده دارد وکیل بگرند و ما ظل السلطان دعوی کند ومطالبة طلبی که معاضد السلطنه از او دارد. گفتم تامل کن ، ظل السلطان را . ملاقات کردم، گفتم حضرت اقدس والاکار بنده گیر است، مساعدتی بفرمائید. روز دیگر هزارو انصد فرانكه هتل فرستاد و من سه هزار فرانک خواسته بودم چنان میدانستم که طلب معاضد السلطنه این مقدار است. پانصد فرانک به دکتر دادم، معاضد السلطنه در لندن بود. در این وقت در اسلامبول است هزار فرانک را با و .دادم در عبور ازوينه ظل السلطان در وینه بود شاهزاده را ملاقات کردم ، شبر هم مرا به ونديك برد. گردشگاهی که لایق شاهزاده نبود در موقع حرکت از وینه شاهزاده نوشتم که آن تقاضا را من برای خودم نکردم برای رفع دردسر از حضرت والا بود ، عقیده دارم که بقية طلب معاضد السلطنه را مرحمت بفرمائید. ظاهراً در بالا و مخارجی برای شاهزاده کرده بوده است. ملاقات با سفیر روس در اسلامیون ، باصرار ارفع الدوله که سفیر است، از سفیر روس الاقاتی • شد. در ضمن صحبت ارفع الدوله از قشون روسی در تبریز بلفظ تصرف (اکوباسیون) یاد کرد. من با و نگاهی کردم سفیر روس ملتفت شد، گفت: عده ای نظامی که در تبریز داریم در تحت امر شما خواهند بود و سفارشی برای مامورین سرحدات نوشت که هیچ مصرف نداشت. من در سفر هیجوقت اشیاء گمرکی با خود رنمیدارم در ادا مأمور گمرک آلمانی میدانت پیش آمد، در صحبت شود قدری از خدمات لاخوف گفت ضمناً گفت ماما موریت داریم هر باری را نگاه کنیم ، حتی بار اجزای مخصوص امپراتور را ، چون دیده شده است که استفاده نامشروع میکنند معدل الدوله از استامبول همراه من است در کشتی
4