برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۲۰

از ویکی‌نبشته
این برگ هم‌سنجی شده‌است.
۶
خاطرات و خطرات
 
  عباس که بد هزار دستان پدر نو رسته سهی سرو گلستان پدر  
  از آتش آبگون سراپای بسوخت افتاد ز پا، رفت ز بستان پدر  

ایضاً

  عباس دلم ز غصه خون آلوده است چشمم ز فراق تو دمی نغنوده است  
  وز آتش دل فضای جان پر دود است برگرد بجان من که مرگت زود است  

در بازی همیشه او شاه بود من وزیر، محمدقلیخان میرآخور، وجه رایج ما تخمه کدو، اسب ترکهٔ درخت غالباً از خدمه اطفالی بودند که بعشق تخمه‌کدو جنجالی میکردند پس از او دیگر بازی نکردیم اینک پنجاه و یکسال از آن بازی میگذرد مصمم شده‌ام بازی های بعد را آنچه بخاطر دارم بنگارم بعدها گفته شد:

  در کودکیت تو شاه بازی کردی زان پس عمری زمینه‌سازی کردی  
  جز در بازی بگوی از روی صفا کی خوش بودی چه سرفرازی کردی  

قطعه

  با خرد دوش در سخن بودم کشف شد بر دلم مثالی چند  
  گفتم ای مایهٔ همه دانش دارم از همتت سؤالی چند  
  چیست این زندگانی دنیا گفت خوابی است با خیالی چند  
  گفتم این ملک مال دنیا چیست گفت درد سر و و زیانی چند  
  گفتم این بحث اهل دنیا چیست گفت بیهوده قیل و قالی چند  
  گفتم اهل زهانه در چه دمند گفت در بند جمع مالی چند  
  گفتم این نفس رام کی گردد گفت چون دید گوشمالی چند  
  گفتمش چیست کدخدائی گفت هفته‌ای عیش و غصه سالی چند  
  گفتمش چیست گفتهٔ عطار گفت پندی و حسب حالی چند  

این قطعه را جائی باسم سعدی دیدم در دیوان او نیست ظاهراً از عطار است و باسم او دیده‌ام

از تحفهٔ مخبری یا کار بیکاری

  آمدن را خود نبودم اختیار رفتنم باشد به جبر و اضطرار  
  کندن جان این میانه زندگی است من ندانم دلخوشی من به چیست  
  کودکی بازی و برنائی هوس وین کهولت غبطه‌ای در هر نفس  
  گرنه دامنگیر من شد غفلتم غبطهٔ مافات دادی زحمتم  

برای تسلیت مادرم پدرم اخوی را از برلن خواست کشتئی که بایست اخوی را روز موعود به انزلی بیاورد وارد نشد فضای منزل ما را سوگواری فرا گرفت روز و شب خودمان را نمیفهمیدیم تا خبر ورود اخوی از استراباد رسید عمیدالدوله حاکم استراباد از او پذیرائی کرده روانهٔ طهران نمود از آنجا با تاج‌الدین میرزا عمیدالدولهٔ ثانی[۱] دوستی پیدا شد که تا آخر رفیق بودیم خداوندش رحمت کند توقف اخوی در طهران ده ماه بیشتر طول نکشید برای تکمیل به برلن عودت نمود مرا و غلامحسین خان دائی را همراه برد ۱۲۹۵ در اینموقع من پا بچهارده گذارده بودم با مال شخصی حرکت کردیم عده‌مان ۱۴ نفر است اسمعیل‌خان از پیشخدمتان پدرم عاقلهٔ قافله است مردی است خوش صحبت چنانکه او نمیگذارد خستگی زیاد در ما اثر کند ملزومات زندگی همه چیز همراه است مسافرت ۱۴ روز طول کشید امروز با طیاره دو ساعته طی میشود از سنهٔ ۹۱ پست در ایران بین طهران و تبریز که راه فرنگ است دایر است موسیو ریدرر اطریشی برای تنظیم پست اجیر شده‌است اخوی غالباً بمنزل او میرفت و آلمانی صحبت میکردند آنوقت نمیدانستم که بعدها تمبر پست جمع خواهم کرد و بچه زحمت و قیمت تمبر هائی را بدست باید آورد که در آنموقع هرچه سهل بدست می‌آید


  1. عمید‌الدوله کیکاوس میرزا پسر قهرمان میرزا پور عباس میرزا نایب السلطنه است.