پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۹۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات 141 اهل خانواده الحمدلله همه سلامت هستند و بدعاگوئی مشمول . نمیدانم کی قسمت شده که باز بسلامتی ملاقاتی حاصل شود. جانها بلب آمده زندگی تلخ شده، هیچکی تکلیف خود را نمیداند برادر برادر را نمی شناسد کاغذی جناب حاج سید نصر الله به بنده نوشته اند و چند فقره خواهر مختصر کرده اند که سابقاً هم اشاره شده بود، کاغذ رالفاً فرستادم يجون انجام دو فقره آن راجع بپاریس است . اگر تا ورود این کلفت از آنجا حرکت کرده باشید ممکن است بتوسط نجام شود که میل ایشان حاصل شده باشد. خانم خانمها خیلی منتظر عکس نصر الله خان است، حق هم دارد. برای امروز بس است. انشاء الله در کاغذ دیگر قدری هم از خواهرهای خودم خواهم نوشت ،باقی ایام فراق کوتاه باد موسیود مادام اشتوله را سلام میرسانم. العبد ، مخبر الملك .. در زمستان قصد متیس کردم. برای امتحان از رحیم آقا هزار مارک خواستم ، هفتصد فرستاد در پاریس عده ای ایرانی موافق و مخالف جمعند دکتر جلیل مرا جاسوس مخصوص محمد علیشاه معرفی میکند سمت خودتی را ظن بمن .میبرد کافر همه را به کیش خود ،پندارد، در نحوخوانده بودم مهما تكن عدامر، من خليقه وان خالها تخفى على الناس تعلم شاخص میان ایرانیان، علیقلی خان سردار اسد است. گاهی به منزل او میروم ، سرد می است غالب اشخاص سر سفره او حاضر میشوند. عصرها به کافه دولایه، جنب ابرا میرود و باز جمعی دور او را گرفته اند. منزل من قابل آمدن کسی نیست، از هتلهای خیلی متوسط است . اگر نخواهم بگویم یست. غالباً بیرون میرفتم که اگر کی بیاید، منزل نباشم در تهران مراوده با سردار نداشتم، در پاریس رفیق شدیم. تا آنجا که روزی بمن گفتمی خواهم با شما شوری میکنم، موقع بدست نمی آمد. ناروزی خلوت اتفاق افتاد ، گفت : میخواهم به لندن بروم با سرهاردینگ دوستی دارم بگویم مردم شمال ایران بروس و مردم جنوب بانگلیس متوجه بودند و هستند) ما همانیم که بودیم، در این تغییرات نظر شما چیست فهیم الدوله اخوی زاده حضور داشت، گفتم حد وسطی هم دارد، آنرا هم بپرسید و آن راجع بقسمی است که امروز متوجه به خود ایرانند، معلوم باشد در عین حال تکلیف دوستی با آن حدوسط چیست . هاردینگ گفته بود دوستی آن جماعت با دوستی ها تباینی ندارد. سیاست سیاست ظل السلطان در پاریس است، هر روز که خبر پیشرفت ستارخان میرسد، مشروطه طلب است هر روز که عین الدوله بيشرفني میکند سلام مینشیند همه خانه زادند، نقی زاده بپاریس آمده در کافه دولایه اطاق مخصوص خرج سردار اسعد اجاره روزانه شد. جرگه میشد که چه باید کرد ناصر الملک را هم که در پاریس بود دعوت کردند، نیامد، دوسه جلسه نشستیم ، مطلبی نداشتیم، تقی زاده بطرف تبریز رفت . از ها و منی و چند و چونی حاصل نشود مگر زبونی اخبار نهضت رشت و اصفهان می رسد، روزی به سردار اسعد گفتم، من هم با شما صحبتی دارم خلوت میسر نمیشد، تا روزی در موقع حرکت به کافه دولایه معتمد خاقان وغيره (امیر مجاهد و مرتضی قلیخان را گفت اتومبیل دیگر بگیرند، من و او تنها در يك اتومبیل نشستیم به تو فر گفتم، آهسته تر یران ، به سردار گفتم موقع نشستن در پاریس نیست، بروید اصفهان و این نهضت را اداره کنید گفت از کجا نتیجه بدست بیاید، گفتم تاریخ خوب میدانید همۀ اشخاص بزرگ نمی دانستید آخر کارچه میشود ، اقدام کردند ، آنانکه نتیجه گرفتند مشهور شدند، اگر کار پیشرفت نکرد برمیگردید، پاریس جایی نمیرود، باز هم راحت خواهید بود، اما اگر پیشرفت کرد سردار دیگری خواهید بود . گفت رفیق نداریم، دیدی ناصر الملک را دعوت کردیم و نیامد؟ گفتم کار را یکنفر میکند . شما بروید اصفهان و قوت باشید من میروم تهران و صحبت میکنم، در این ضمن رسیدیم به کافه دولایه رفقا جمع شدند ، مصطفی قلی خان اخوی زاده بنا شد برود تحقیق کند کشتی از مارسی برای محمره کی حرکت میکند، من هم تلگرافی به صنیع الدوله نوشتم که اجازه را بخواهد، بتهران بروم. جواب تلگراف

کردند بایست ۲۳ فوریه سردار اسد حرکت کرد، جواب صنیع الدوله رسید