١٣٩ خاطرات و خطرات منزل اشتوله برگذار میشد دو دختر دارد بین ۱۳ و ۱۶ مدرسه میروند. بعد از ظهرها که در منزلند صحبت ماتره است، مثل این است که در منزل خودم باشم. سی سال است که با خانواده دیتریشی آشنائی دارم و دخترش با من سمت خواهری دارد. L متهران نوشتم، بلکه اخرى مخبرالدوله که در این گیرودار دستش بعرب و عجم بند است هزار تومان حقوق مرا بدهد، بحساب تلگرافخانه بیاورد. جواب نرسید. روزي يك مارك بيشتر نداشتم و دختر دیتریشی قریب دو هزار تومان از بابت مخارج پسرهای صنیع الدوله طلبکار است از از طرف دیگر خبر تاخت و تاز خانه ظهیر الدوله و حبس و بندها را شنیده اند . احتشام السلطنه هم چر انداخته است که بعضی ارامنه مأمورند او را بکشند، عزت الله خان که بسفارت رفته است. احوالاتی بپرسد ندبه ها کرده است. کنراد برادر همشیره هم نصیحت میکند که چه صرف اینها میکنی چه اعتبار دارد؛ حق هم دارد. رموزات همه نامساعد در نامساعد است در این اثنا ، رحیم آقای قزوینی ارمنیئی را میفرستد به منزل آشنایان ، وقت میخواهد املاقات کند، تشافي منزل شعرا باد میدهند، حالا صبح بلند است دخترهای اشتوله سراسیمه بمنزل من آمدند. گفتند ما درمان ما را فرستاد و عذر خواست از اینکه نشانی منزل شما را داد چه ند گفتم شخصی آمد وقت ملاقات خواست، گفتم فردا عصر بیاید، همانجا رفتند این اندازه خاطرها در برلن هم پریتان بود. روز دیگر طرف مصر رحیم آقا آمد، قصدش اجازه من نسبت به ساختن ریسمان ریسی تبریز بود که امتیازش با ما است در همه ایران و گفت از صنیع الدوله اجازه دارم ، گفتم کافی است، در وقت رفتن تمجمجی میکرد گفتم چیست ؟ گفت غربت است . دست به تهران نمی رسد، اگر ضرورتی پیش بیاید، من اینجا دستم باز است. گفتم فعلاً حاجتی نیست، رفت و در این وقت من بالشعارك بيشتر نداشتم ماد أم اشتوله اندیشناك وارد اطلاق شد که چه بود گفتم گفت مبادا از او چیزی بخواهی من خودم حاضرم ، حقیقت زنی است بصفات مادرش، حسن اخلاق آنها فراموش شدنی نیست ، هر هفته دست در جبب من ميكرد كيف مرا بیرون میآورد، مقداری پول طلا در آن میگذارد مخبرالدوله یمن جواب نداد و این زن این قسم مهربانی میکرد خوش گفت سعدی که «دوستان وفادار بهتر از خویشند.» . ه قربانت شوم، پس از دو کاغذی که در ابتدای ورود بیاریس از شما رسید رقعة مخبر الملك یسکی بلاواسطه و دیگری بواسطه دیگر مدتی بود بزیارت مکتوبات ۱۴ محرم ۱۳۲۷ نائل گشته بودیم تا در گذشته کارت پستالی رسید که حاکی از گردش برابر ۶ فور به ۱۹۰۹ روزگار و بهبودی استقبال بود و قدری هم بی ملاحظه مر قوم رفته بود، معاوم است، انسان هرچه هم مسبوق اوضاع این مملکت باشد. وقتیکه در پاریس نشسته باشد. از ناامنی وطن غفلت میکند. اما واقع این است که اوضاع عجیبی است و به تصویر در نمیآید. هشت ماه است يكتب راحت نیا ایده ایم، یعنی تمام مملکت در عذاب است، برای اینکه یکنفر وزیر مختار روس و یک شارژ داور انگلیس اینطور مصلحت دیدند، اگر تصویب آنها نبود دولت جرأت اینکه مجلس را بشوپ ببنده نداشت، چه اتفاق افتاده بود، مملکت روبانتظام گذارده بود ، مجلی تازه میخواست کاری از پیش برد و اضحتر عرض کنم، آذربایجان را آنطور که خودتان بهتر میدانید با كمك مجلس آرام کرده بودید فارس هم بواسطة ظل السلطان آرام گرفته بود. از جای دیگری هم صدائی استماع نمیشد وزیر مالیه که صنیع الدوله بیچاره باشد. دو سه لایحه بمجلس داده بود که طرف توجه واقع شده بود و دولتی دیدند جواب حسابی ندارند. مجلس را بشوب هستند. بدست پاك ده مردم نادان خود یند، این بیچاره ها هم بواسطة جزئي مساعدتی که از طرف همسایه ها دیدند. باندازه ای تند رفتند که هم آن مساعدت از آنها سلب شد و هم روی بازگشتن ندارند. از طرقی
۱ - موقعی است که من سردار اسعد را محرك شدم باصفهان برود.