پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۹۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

١٢٨ خاطرات و خطرات کرد و بمن .داد گویا دنیا را به من دادند چون مرغی که آزاد شود به ترن پرواز کردم. بازنگرانم به زنگ معمول زده شد، بالاخره سون هم کشیده شد، کانه صغیر مرغ بهشتی است. ترن به جنبش آمد نفسی بآسایش کشیدم. در سرحد ويدولوجيسك، لباس زبان و شادان عوض شد. بحمد الله از خاك روسه خارج شدم . صبح دیگر در وینه از دریچه هتل گرمانیا بجریان شعبه دانوب نگاه ورود بوینه میکنم و بخامار میآورم بر لب جوی نشین وگذر عمر ببین این اشارت زجهان گذران ما را بس کارت پستی در وصف حال خود از آن منظره به مخبر الملك نوشتم ، وینه است ، عجب شهری است. رود دانوب است ، عجب منظری است ، مردم میآیند و میروند، عجب مردمی ، بحال خودم فکر میکنم عجب حالی، یاد تبریز میکنم، عجب قبل و قالی : به امنیت رسیدم ، عجب مجالي، فکر تهران میکنم ، چه سخت خیالی قربانت شوم، تهران است چه بدجانی است، بعد از ظهر است، چه گرم جواب مخبر الملك ..است هر کس در گوشه ای خزیده و خواب است. مخلص هم پناهنده باطلاق شام خوری شده و مشغول صحبت با شماهستم زحمتی که از گرفتاری شما در تبریز بما وارد آمد . از گرفتاریهای تهران وارد نیامد. چراکه اینجا هر چه بود ، میدیدیم و خبر داشتیم، اما در تبریز نمیدانستیم چه خبر است و چه خواهد شد، بعد از عبور از سرحد هم بواسطه فرصدن خیر تلگرافی چندروزی بانتظار گذشت تا کارت پستالهای روسف ويدو لوجيسك باهم رسید و آسایش حاصل گردید. گویا کارت پستال وستفرا در پستخانه نگاه داشته بودند و بنظر مقامات عالیه هم رسانده اند، باز کردن کاغد ها هم از هرکی در هر جا در کمال دقت برقرار است. چنانچه دیروز کاغذی از نصر الله خان رسیده بود و در کمال بی شرمی سربار رساندند باز هم خوب است که میرسانند. اگر ندهندگی مؤاخذه خواهد کرد. پاکتی هم از وینه رسید و روحی تازه در اجسام افسرده دمید - صورتی در زیر داشت، آنچه در ظاهر بود امان از دول متمدنه، امان از تربیت وسیو - بليزاسيون، خود پرستی و خودخواهی اروپا را گرفته جای شکایت هم نیست و هرکسی آن درود عافیت کار که کشت، امروز برای نوشتن جوابهای شما حاضر ،نبودم چرا که مقدمات آنها موجود نیست و انشاء الله تا آخر هفته عریضه دیگر در جواب مطالب عرض خواهد شد امروز این کاغذ را فقط برای این نوشتم که بدانید تعلیقه شما رسیده است و اتفاقا باز هم نشده بود. دوستان و متعلقان هم از بزرگ و کوجات. الحمد لله همگی سلامت هستند و دعاگوی آن وجود محترمند احتمال هم میرود اگر پولی پیدا بشود. جناب صنیع الدوله و بنده هم خدمت شما برسيم وجوار شفاهاً عرض کنم. انشاء الله تعالى . همینقدر عرض میکنم که کار پول خیلی سخت است و تنگدستی عمومی حاصل و باین جهت قیمت اجناس هم خیلی تنزل دارد و باینواسطه نه مستأجر اجازه میدهد، نه حاصل ملك فایده خداوند عاقبت امور را خبر کند مادام و موسیو اشئله را از قول ما سلام برسانید، شاهزاده جلال الممالك ، عبدالله خان پسر مرحوم منشی باشی و فضل الله تهرانند ولی محمد کالسکه چی گویا قزوین مانده است ، هاشم هم آمده است ولی من او را ندیده ام. لزومی هم نداشته است. از آقایان سالاب احوال پرس هستم، آنها نصیحت بفرمائید که تا ممکن است تحصیل کنند و وقت خودشان را بی مصرف نگذرانند، خط و سواد فارسی که ندارند افلا علوم آنجا را تکمیل کنند. بتاريخ ، ارجب مطابق ۱۸ اوت ۲۱۹۰۸ از وینه به دران رفتم از آشنایان والتر پسر دوم دیتریشی وفات کرده است. خواهرش در بران است. امان الله خان و عزت الله خان پسران صنیع الدوله در بران هستند. امان الله را در نوشاتل به پانسیونی سپرده اند. درس میخواند. عزت در ماراتن بورك و در منزل اشتوله منزل دارد. چند

روزی در منزل اشتوله بس رفت، چون جا تنگه بود در خارج الحاقی گرفتم باز روزها در