۱۷۴ خاطرات و خطرات در تلگراف دیگر امر شده بود پنج نفر از اعضای انجمن ایالتی نظام الدوله . بصير السلطنه کوزه کنانی، و غیره را بگیرم تحويل انجمن اسلامی بدهم و این اشخاص در قنسولگری روس بودند. از خواندن این تلگراف سرم را بده دست گرفتم و فکر کردم چه کنم همه خطرات را بنظر آوردم دیدم دنیا بدو رنگی نمی ارزد نمیشود یک روز سفید بود، يك روز سیاه، استعفا کردم و اجازه مسافرت بطرفی خواستم اطراف مسأله را بنظر میآوردم گرفتاری خانواده بیچارگی خودم على الله آنچه میشود بشود . د به هزار جان کندن دویست سوار و فوجی برای حرکت با رومی حاضر بوزارت داخله کردم بواسطه این گفتگوها اهل شهر سرباز ملی درست کرده اند سوار و فوج را از رفتن به ارومی مانمند و میخواهند همراه خودشان به تهران بیاورند. میگویند از شیراز همدان ورشت سرباز ملی حرکت کرده است. ما هم باید برویم. ملاحظه بفرمائید با این وضع سرحد و گرفتاری داخله چه اقتضا دارد که مقداری آشوب مصنوعاً فراهم شود. والله اینطور باشد هر گوشه مملکت بدست یکی .میرود مگر تلگرافات ارومی را نمیخوانید مگر شکایات را نمی شنوید با اینکه در این چند روزه دستخط تلگرافی زیارت شد که مجلس مقدس در تحت حمایت ماست تبعید چهار نفر مقد لازمه اش تشکیل انجمن اسلامی در تبریز نیست. شما را بخدا نکنید. والله پشیمان میشوید و سودی نخواهید داشت این امتحانات را همه جا کرده اند . سودی نبرده اند مملکت خراب میشود باز دیگران طاقت داشتند ما طاقت نداریم وانگهی موقع دعوای خانگی نیست سوار شما از آن قبیل است که من صد نفر را مأمور نظم گرمرود کردم . حاکم محل را چاپیدند مگر همین صور را در تهران ندیدید چه شده است که نه گوشها میشنود نه جشمها میبیند. فرضاً چهار نفر عوام چیزی میگویند یا کاری میکنند بهانه را از دستشان بگیرید داری اگر اصلاح تهران ممکن است بکنید منهم بتوانم از هیجان اینجا جلوگیری کنم اگر ممکن نیست اجازه بفرمائید من بطرفی فرار کنم تنگ این افتضاح مرا نگیرد والله مردن بهتر از این زندگی است. نمی بینید در روزنامجات خارج چه مینویسند ؛ وانگهی گور پدر خارجه کرده خودمان بچشم میبینیم کاری بکنید ارومی از دست نرود هفد همیشه هست، هر وقت خواستید بگیرید من هزارها نشان میدهم؛ مهدیه می ۱۵ جمادی الثانی * تلگراف مشير السلطنه دخدمت جناب مستطاب اجل اگرم افخم آقای مخبر السلطنه دام اقباله تلگرافی که بجناب مستطاب أجل اكرم آقای مخبر الدراه دام اقباله کرده بودید .دیدم احضار جناب مستطاب عالی اه بمناسبت است مفای جناب عالی بوده و نه برای ایالت حضرت مستطاب اشرف والا شاهزاده عبر - الدوله، بلكه رجوع شغل دیگری است که بندگان اعلیحضرت اقدس همایون شاهنتاعی روحنا غداه برای جناب عالی معین فرموده اند. البته معجلا حرکت بفرمائید بهیچوجه خودتان را معطل نکنید. مشیر السلطنه ) من من عناوين را در تلگرافات غالب ترک میکنم، در این تلگراف چون غلو شده است و خواسته اند مرا بقول غير الملك عمو به چند أفعل التفضيل فریب بدهند یاد کردم شغلی که برای اعلیحضرت اقدس همایون در نظر دارند فرقت بالاي دار است و تحت کنج زندان خبر باش در تبریز بین محلات جنگ است و غوغای تفنگ متير السادات مذبذب بين طرفين منزل دارد هر وقت سنای نیز تعطیل میشود از روی بام خانه یک تیر بطرف سرخاب میاندازد یکی بطرف خیابان و حوزه را گرم میکند. روز اول بشارت الدوله ، پیش بینی میکرد که من از تبریز حرکت کنم، با اجلال الملك شور کردم گفت رفتی شما اضمحلال مشروطه است توقف را ترجیح دادم، قورخانه را ملتی تصرف کرد.
پس از وقعه میرهاشم گماشته مجتهد نزد من آمد و اظهار اندیشناکی کرد. حاجی نظام الدوله