1Y+ خاطرات و خطرات درا. بازهمین نغمه گوشزد من شد. هیچگونه خبر از آذربایجان ندارم، در تفلیس معلوم شد که عده معتنابهی قشون روس در سرحد بیله سوار است و از شاهسون حساب کهنه مطالبه دارند. کاخان و سیکی مدیر امور خارجه قفقاز را ملاقات کردم، بتوسط فتول ما تقاضا کرده بود یکماه مهلت خواستم گفت از تهران قرائی بتو خواهد رسید؛ گفتم خبر گفت بی چه خواهی کرد ؛ گفتم توپخانه دارم، قدری در من نگاه کرد ) نگاه کردن عالم اندر سفیه بهر حال قبول مهلت داد ، تویی که من همراه داشتم نخواستن طمع نکردن حربه پدرم بود که در مقام سپه سالار بکار برده بودند. سیاسیون سر عرفان ندارند، بعضی خنان بگونشان باد است. عرمان بافتها هم گاهی می گذاریه نمیزنند. من در خودم حس تزلزل نمیکردم و همین سبب امیدواری من بود و میدانستم که جز خیر مردم چیزی نميخواستم و البته اثری خواهد کرد دیدنی هم از جاشین فقداز کردم و در ظروف کلاچای صرف شد. بشارت الدوله که از پستخانه با من سابقه دارد، با سردار همایون که از محترم است به جلفا آمده اند و کالسکه آورده اند. رومی ها در راه همه جا زنجیر دارند صوفيان اجلال الملك رئيس نظمية تبريز ملاقات شد تکلیف ورود خواست گفتم باحوال آگاه نیستم، گفت نایب الحکومه، نظام الدوله انجس و نجار در بیرون شهر چادر زده اند صلاح این است که اول چادر انجمن وارد شوید، بعد بوادر نایب الحکومه آخر بیدا در تداره گفتم شما جلو بروید ولدى الورود مرا بچادر انجمن هدایت ،کنید چون بشهر رسیدم جماعتی از چادری بیرون آمدند، جز بصیر السلطنه کسی را نمی شناسم، اجلان الملك ممر في كرد بچادر رفتم، بگمان آنکه چادر انجمن است چادر نظام الدوله بود تراکت اقصا نداشت گویم تا غیر از این بود و احلال المالك ادى الورود نامردی کرد کی آمد و در گوش نظام الدوله چیزی گفت ، رنگی تغییر کرد ، معلوم شد انجمن قهر کرده است و اعضاء رفته اند، پس از قدری توقف و صرف چای بچادر نجار رفتم و مکشی شد و به شهر حرکت کردیم، به حاجی نظام الدوله گفتم یکسر میرویم به انجمن در انجمن جمعیت فوق العاده است آشفتگی هم احساس میشد پس از ورود من، دیدم که خوش شدند. ميرزا . واعظ يك مجلس روضه خواند، قدرى صحن متفرقه میان آمد باتفاق حاجی نظام الدوله به عالی فایر آمدیم ، بشارت الدوله را که میشناختم و به احوال ولایت بصیر بود. پیشکار کردم . شغل شامل بیله سوار است و دفع قتون روس با رفع بهانه فرمانفرما از میاند و آب رفت و انجمنها از نقشه منصرف شدند. روز اختلاف برچیده شد وقعه چادر فراموش آشنایان به اوضاع لازم میدانستند در امر اردونی تشکیل شود مردار ،نصرت رحیم خان جلسیان اور حیف ،عدلیه در تبریز است خواستم. گفتم در امر تشکیل از دوای باید داد برای تشویق قرار شد روزی در منزل او صرف ناهاری بشود ، در همان هفته اول روزی به منزل او رفتم جلو تشکی که برای من در نظر گرفته بود سینیئی نیاده بود در آن طاقه شالی شیروانی و مقداری که زرد بود، شیخ سلیم از علم داران مشروطه و سید هاشم نزديك محلی که برای من معین بود نشسته بودند. من طرف دیگر نشتیم صدر را به رفعا باز گذاردم، دور از سینی . خادمی را خواستم گفتم موقعی است که باید همه قسم كمك به بردار بشود، سینی را ببر تحویل صندوقدار سردار بده شیخ سلیم و مير دائم معتقد به تقدیم بودند، گفتم در یک رست بیشتر کار میکند. نظام الدولة رئيس قشون است از تهران بیست هزار تومان در دادند. پانزده هزار تومان به حاجی نظام الدوله دادم، رحیم خان به امر رفت، مهلت نزديك شد . ظاهراً شاهدونها در حدود دیمان بقول خودشان خاک روس ، يكدو کلیه ساخته بوده اندروی شتر هزار قشون به سرحد میفرستند که آن کلیه ها را که تعبیر به قدود میکنند از جا پرکنند مینا دعاوی خسارت دارند 1 جای بی افوس است که مردم خودتان خبر خودتان را نمیخواهند ودول سخنان چرب
و نرم را میخورند، وقتی به هوش میآیند که کار از دست رفته است