۱۶۳ خاطرات و خطرات که مردم بارك هجوم آورده اند، عرض کردم من الان میآیم و دور ارك كی را ندیدم، فرمودند و مسجد چیست ؟ عرض کردم همه همینطور میدانند البته، حافظ مجلس ومملکت اعلی حضر تند، آنها چه می در مسجد دو دستخط بفرمائید یکی بجلی، یکی بمیدان فرمایش ملوکانه ابلاغ شود که حافظ نظم مملکت ،مالیم اگر کسی حرف حسابیگی دارد چهار نفر عقلا بنشینند بگویند، بشنوند هر طرف که تا مغرب متفرق نشد. بقوه قهریه متفرق میفرمائیم مشير السلطنه عرض كرد صحیح عرض میکند، مأمور شد دو دستخط تنظیم کند، بعرض برسد. در نظر جوانان من خیانت کرده ام که وکیل نشده ام، سبك من این بود که از فرمایشات ملوکانه بصلاح وقت استفاده میکردم بقمی که شاه و مجلس جن خیر خواهی ، فرضی استنباط نمیکردند و حقیقت عرضی هم نداشتم، خیر طرفین را میگفتم دو دستخط نوشته شد، یکی را من مجلس ،بردم یکی را قوام الدوله بميدان ، هنوز آفتاب بسمت الرأس نرسیده بود که من بمجلس رسیدم، کمیسیونی خواستم تشکیل شد، احتشام السلطنه امين الضرب . تقی زاده و یکدونفر سید عبدالله هم حضور دارد ، دستخط زیارت شد تقی زاده گفت، حالا ما یک طرف و عرق خورهای میدان یکطرف، گفتم تصور کردم خلعتی کرده ام، فرمایشی شاه کرد من از آن استفاده کردم، دو دستخط بشرحی که خواندید صادر شد، احتمال هم میدهم که میدان متفرق نشوند. اگر روی در صلاح است. متفرق شوید، بگذارید در انظار داخله و خارجه تقصیر با نظرف بیفتد و اگر باید کار بخونریزی بکشد، لطف همه زیاد مرا دید، روی وجدان و بخیر مجلس محض الله دوندگی میکنم تأملی کردند. گفتند باید با کمیسیون جنك دور كنيم. رفتند که شور کنند رأى من قبول شد و كميسيون جنك يكميسيون صلح بدن، اشکال در مسجد بود، آقا سید عبدالله، احتشام السلطنه، نقی زاده، بمسجد آمدند. سید و تقی زاده به منیر رفتند. نطق کردند، انصاف تقی زاده داد سخن را داد و بهتر از آنکه من گمان میکردم نطق کرد. مردم که در مسجد بودند متفرق شدند و کار هم بمنازل خود رفتند . چراغ روشن شده بود که بکوری چشم میدانیان بدر بار آمدم. حافظ مجلس و مشروطه مانیم این ازدحام در هجومی در میدان توپخانه جمع شده اند و در مقابل دیگر نخواهند . + H قبلا با میر بهادر گفته بودم من میروم و خدمت خودم را انجام میدهم ، ضامن میدان کیست کلاهش را برداشته بود و گفته بود این کلاه من امیر بهادر را ملاقات کردم، گفتم مجلس و مسجد متفرق شدند حال که می آمدم میدان بر قرار بود، در هم رفت گفت، رابرت دارم که مسجد و مجلس متفرق نشده اند. گفتم امینی همراه من بفرمائید تحویل بدهم . صدا کرد او شافتر کسی آمد قرار شد برویم و ملاحظه کند، باتفاق او شا قطر حرکت کردم، درب مجلس آنچه در زدیم کسی جواب تداد اوشاقلر گفت اینجا کسی نیست، بمسجد آمدیم عده قلیلی بودند، خادم گفت بنه پاهستند صبح میروند، عده ای شاهمون بغدادی در شبستان بودند که عصر وارد شده، مقرر بود صبح دیگر بروند . برگشتیم او شا قلی بیان واقع کرد. دیدم امیر نمیداند چه بگوید، گفتم من میدانستم که شيخ فضل الله بآن دستخط از فورخانه نمیرود. شما هم شبانه نمیتوانید او را حرکت بدهید در در مقابل عمل خودم بيك امر قانع هستم، چادر دولتی است و نرمال تکیه ، امر بفرمایند شبانه چادر را بخوابانند و منبر را سر جای خود برند بان مقدار شبانه عمل شد، توپه هم از میدان رفت ، شیخ فضل الله بمنزل شيخ مهدی ارگی آمد از آنجا بمدرسه خان مروی، با ظفر السلطنه -۱ در این اوقات شبها بعضی از وکلا در منزل ما بسر میبردند، نقی زاده، سید نصر الله، میرزا ابراهیم تبریزی ظاهراً مستشار الدواء ومن آخر شب را پرت خودم را میدادم ۲ مواد دستخط علمای اعلام که در خانه شیخ مهدی تشریف دارند. به منازل خودشان معاودت نموده آسوده باشند. جان و مال ایشان بفضل خداوند مصون و محفوظ كابية وزراء مشهد
جان ومال وعنون آنها هستند. ۱۸ ذیقعده ۲۵