پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۷۵

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات ۱۶۱ دیدند، نیری هم از بام مسجد مستحفظين انداختند، اشرار متفرق شدند ، ۹ ذیقعده ۱۶ ذیقعده شاه برای جبران قرآن مهر کرده به مجلس فرستاد . تقویمی از بادکوبه آوردند که روی آن صوری از صالح و طالح نقش بود غوغای تقویم و هفته ای سبب زحمت شد اوراق تقویم را کنده بودند و بمحمد علیشاه خاطر نشان نموده که محل سفید جای صورت او است و حال آنکه اکثر این اشخاص مخالفین هستند، مرارتی بود تا مسجل کردم که جای سفید جای اوراق تقویم بوده است عکس آن در زیر ملاحظه شود شيخ فضل الله بساط قضاوت را در قورخانه پهن کرد. اوباش چال میدان میدان توپخانه دور او جمع شدند جلو ،فورخانه حال نظمیه چادری بلند شد. منبر تکیه دولت را زیر چادر گذاردند عده ای توپ هم کنار حوض قرار گرفت جمعی کثیر هر روز گوشه میدان زیر چادر و اطراف جمع میشدند، ناطقین در مطاعن بابیهای مجلسی نطق میکردند تا پاسی از شب، در مقابل جماعتی در مسجد ناصری و مجلس سنگر بستند، از شمال بادهای مخالف میوزید هوای جنوب راهم تموجی میداد. آتش روشن بود و ظل السلطان كمك بوخت میکرد و دامنگیر مجلس میشد از قدیم معروف بود ستاره کوره ماه نمیشه شازده کوچه شاه نمیشه سید محمد یزدی و سیداکبر شاء به وعظ پرداختند، شیخ فضل الله را کشان کشان به میدان آوردند، سید علی آقا محمد آملی میرزا ابوطالب زنجانی با شیخ همدا شانند. آن دو از نزديك و سيد ابو طالب از دوره میرزا عنایت نام زنجانی در میدان قربانی شد. بدرختش آویختند هفته ای گذشت اقدامی نشد و البته در انظار داخله و بیشتر خارجه دولت منتظر است که اقدام از طرف 1908 مليون بشود، بازارها بسته است، مسجد و میدان قام به أهلها ونا احلها ، تقدمها در نظر و خیالها در سر روز می گذرد. من غالب شرفیاب میشوم ، روزی فرمودند بازار را چرا بسته اند ؟ عرض کردم وحشت بیجا چاکر سمی

میکنم باز کنند حال قبل از ظهر است . بمسجد آمدم در انجمن اصناف صحبت کردم.