پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۶۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

۱۵۰ خاطرات و خطرات سعدالدوله که از ریاست مجلس مایوسی شده درس حقوق سلطنت شاه میداد، احتشام السلطنه در اداره مجلس تندی را از حد گذراند ولی صمیمی بود . من سعی دارم بیطرف بنگارم و از حد وسط قدم بیرون نگذارم ظل السلطان میخواهد شاه بشود، عمال او نشویر افکار میکنند . روزی صنیع الدوله و مرا خواست که بپزد زیاد خام بودیم چند نفری که بودیم میانه را هرچه مر یتیم پاره میکردند چند نفر از وکلا آتش را باد میزنند. سروطن مفرط وکلای آذربایجان بمحمد علیشاه که او را از تبریز میشناسند سبب است بهیچوجه اعتماد حاصل نمیکنند، شاه شش دانگ تابع روس است ، فوجی از افواج روس باسم شاه بوده است، وقتی در تبریز درسان لباس آن فوج را در بر میکنند از سفارت انگلیس پوزیر دربار غلامحسین خان غفاری گفته می شود که چون با ولیعهد محرمیت دارید با و بنویسید که زیاد یکطرفی نباید بود، شاید ال نامی بین شاه و سفارت روس رافع است و مردی نالایق ار طرفه امون شود که ما قانون نخواهیم وقت پذیرش بنجر آزا در میان قمت بگوم عندان ست دارم والا انیت جوانان بی تجربه هر کدام رساله ای از انقلاب فرانسه در پنل دارند و می خواهند دل ریسپیر و دانتن را بازی کنند و آخر کار آنها را ندانسته اند ، گرم کلمات آتشینند، از برودت آخر کار اطلاع ندارند روزی در صحن مجلس یکی که نمیشناختم بمن گفت بعلت خیانت کردی ، گفتم از چه راه گفت وکیل تشدی. گفتم اگر وکیل میشدم چه میکردم، گفت حالا تو از طرف دولت میانی هشتاد نفر وکیل را مجاب میکنی اگر وکیل بودی دولت را مجاب میکردی ، گفتم شما ملتفت نیستند. اگر من وكيل بودم يك رأى داشتم و کسی نبود کار مرا بکند من در ضمن اعتراض مطلب را بوکلا حالی میکنم و در دولت بصلاح حرف میزنم، غلبه من در مجلس عین مغلوبیت بود، اما بغلان

-۱ عکسی از محمد علی میرزا سواره در آن لباس بدست قنسول انگلیس میافتد