۱۴۲ F خاطرات و خطرات نظامنامه انتخابات را بنویسیم، مظفرالدین شاه مزاجا دموکرات بود روزی مرا به فرح آباد خواست رفتم، آهسته مشوال نزديك . ور ایوان راه میرفت، جرسيد بحريتي في نبود توتی بین. فرمودند ژاپن مجلس دارد، عرض کردم هشت سان است، در سان فنون در دوشان تپه حضور داشتم، مصطفی قلی خان حاجب الدوله را احضار کردند فرمودند فراشها چرا مردم را منع میکنند. کار نداشته باشید. این باط از من نیست از اینها است . در نظامنامه قرار شد شعبت نفر از تهران انتخاب شوند. شصت نفر از ولایات و بمجرد حضور نمایندگان تهران مجلس دایر و رسمی شود، نظامنامه بدستخط رسید. به نیر الدوله حاکم تهران داده شد. اجرا کند، می هفته گذشت اقدامی نشد. شاه در دوشان تپه است. من بدوشان تپه رفتم، مشیر الملک را ملاقات کردم گفتم چه شد؟ گفت حاکم نظامنامه را نمیفهمد. گفتم چه خواهید کرد؛ گفت حاشیه خواهم نوشت، گفتم اگر نظامنامه را نمیفهمد حاشیه را هم نخواهد همید ماند معطل، گفتم من حاشیه کناری مینشینم توضیحات میدهم گفت میکنی گفتم بلی و براین قرار گرفت مظفرالدین شاه سخت نالان بود، دکتر رامش آلمانی را برای معالجه خواسته بودند و نظر باعتماد شاه چهل روز من در دربار خوابیدم و ترجمه دستور دکتر میکردم، معلوم بود که باری من در محل روز که حال شاه به شدنی نیست مدرسه نظام که مدرسه را بدار الفنون انتقال داده بودم انتخابات را بجریان انداختم ، خازن الملك معاون حکومت دو روز آمد و دیگر نیامد. من بی رقم قوشچی باشی شدم رای روز مولود حضرت حجت (ع) طبقات تهران در سلام حاضر شدند تجار گفتند تا ناصر الملك يا صنیع الدوله از اعیان انتخاب نشوند ما دست بانتخاب نمیزنیم ، ناصر الملک شانه خالی کرد، در نخت مرمر با نظارت خودش صنیع الدوله انتخاب شد دو نفر از خانواده ما نماینده تجار بودند، مخبر الملك اخوي وصديق حضرت که داماد ما بود و تصر المكلك اخوي زاده هم منتخب اعیان صنیع الدوله ریاست یافت سعدالدوله واحتدام السلطنه غایب بودند و از طرف جماعت انتخاب شدند سعدالدوله وزیر تجارت بر سر اختلافات با موسیو روز به یزد تبعید شده بود علی رغم آن عمل با سلام و صلوات چندی بعد وارد شد احتشام السلطنه مامور سرحد بود، همان روز عید پس از سلام در مدرسه نظام جلسه تشکیل یافت و صنیع الدوله بریاست انتخاب شد، تشریفات مجلس هم از کیسه لاغر حقیر شد و سی اول خرجی برنداشت، نظار بلا اجرت انتخابات را انجام دادند مجاوری دایر بود بخرج مشتری از ولایات دیدار میرسند، در مدرسه نظام تومان بیشتر نبود، از برای دولت انتخابات و جا تنگ بود، بعمارت بهارستان انتقال کردند. وکلا مشغول نوشتن قانون اساسی شدند، وکلایی اصناف شب در منزل صدیق حضرت جمع میشدند و درس مشروطیت منحوادند، روز آخر انتخابات نوبت سادات تهرانی و لاریجانی بود، توطه اغتشائی دیده شده بود، سادات لاریجانی چاق زیر عبا داشتند، بمن گفتند . سپردم فراشها مراقب باشند، چماقها که از زیر عبا در آمد حکم کردم سادات لاریجانی را از حوزه بیرون کردند میرزا آقاخان نامی سراسیمه وارد حوزه انتخاب شد که اینطور که نظار نشسته اند قانونی نیست، دست او را گرفتم و از دریچه بیرون انداختم و اینکه در مجلس در دفاع گفتم بدوب استبداد انتخابات را انجام دادم نظر باین وقایع بود. من سعی در انجام کار داشتم که فرصت از دست نرود و الاکی در آن موقع مجزئیات آشنا بود و اگر به تعلل میگذشت مظفر الدین شاه از دست میرفت و مشکل بود وسیله انتخابات بدست بیاید نیت شاه را کی جزمن نمیدانست هم کناره گیری میکردند . ۱ - شاه از انقلابات جوی وحشت داشت ، با انقلاب ارضی چه کند، گاه در هوای رعد و برقی زیر عبای سید بحرینی میرفت، گفتند وقتی شاه وجهی بید میدهند که به مستحقش برساند سید اولاد خودش را برهنه میکند و وجوه را بآنها بخش و در ملاقات عرض میکند باشخاصی دارم که جامعه در بر
نداشتند.