١٢٨ ماية پرهيزكار قوت صبر است و عقل خاطرات و خطرات میں گرفتار عشق عقل زبون هواست شاید این گرفتاری در نتیجه اشکال طلاق باشد. با وجود عللی طبیعی که گاهی طلاق را لازم میکند در صحبت سرگذشت زنی را پرسیدم، گفت مردیم خواهان شد . منزلی بیاراست و مرا مرفه بداشت، جوانی چه مرا گرفت، آخر خم شدم، روزی با او مشغول رقص بودم، آن مرد سر رسید و ما را در آن حال ويد، مراترك كرد. این بگفت و گریستن آغاز کرد که قدر نعمت ندانستم بدین رحمت گرفتار شدم برای لقمه ای دان جان میدهم حال که جوانی است این است، از آب و رنگ که افتادم چه بر سرم خواهد آمد، نمیدانم . ' دشمن بدشمن آن نپسندد که بیخرد چاه است و راه و دیده بیناو آفتاب با نفی خود کند بهوای هوای خویش تا آدمی نگاه کند پیش پای خویش یکی از دوستان میگفت آشنایی دارم که شصت پیراهن دارد : گفتم سعدی شصت پیراهن يكيش را منکر است کمگر حجاب شود تا بدامنش بدرم ، بالأثر هم نمیرود. جائی که پیراهنی را آنهم در بر باید درید آن عده پیراهن در جامه دان چه تأثیر در موضوع دارد در شیر از گربه ای داشتم براق، سه رنگ و فوق العاده مانوس ، گربه های نی خذا الغابات و اطراف اور اگر رفتند بگربه سیاهی ژولیده كثيف كه يك چشمش هم بجهتی اترك المبادى از کلمه در آمده بود بیشتر رغبت داشت، تا حدی که آنگریش سیاه قرار کرد و گربه من از دنبال و گربه های دیگر بحسرت مینگریستند، تعجب کردم و به منتظم الحکماء حکایت گفت خذالغايات و اترك العبادي. حیوانات فصل دارند، آبستن که شدند نر خود را هم نمیدهند، نظر به نه ماه آبستنی ، حق این بود که انسان هم سالی یکن ویت فحل بیاید، عمره درازتر میشد و زحمتها کمتر ، حیوانات را طبیعت متوجه میکند انسان بتوجه طبع را تحريك فكر غذا اشتهای کاذب میآورد دانه گی سنگینی معده و باز جانور در بند آب و رنگ نیست برس این آب و رنگ جنگ نیست برس از غرائب این است که این گربه سه بچه زائید بزرگ شدند، من دستی بر سر آنها میکشیدم از شیر که افتادند مادرشان از اطاق من قهر کرد. بچه گربه ها را بیرون کردم. باز بر قهر باقیماند در حیاط دور من میگشت و بقدم حمراء من ميآمد، روزی بغلش کردم مبالاخانه بردم، بلعرب اطاق که رسیدم چنان مضطرب شد که با همه انس حاضر بود چشم مرا در بیاورد و جز بر حسادت نتوانستم حمل کنم زن در میان هیچ قومی و هیچ قانونی چون قانون اسلام منزلتی که شایسته عضو اهم خانواده مقام او در جامعه است نداشته و ندارد بلی در اروپا زن را جلو میاندازند و تشریفاتی از برای آن قرار داده اند همه صورت، لکن از تمام حقوق شخصیت محروم است، اگر چه در فکر و عمل در مواردی از مرد کسر دارد، از نظر تشکیل خانواده عضو اهم است . زن نيك فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشاه تمشیت زندگی و پرورش کودکان بهده زن است. مهر مادری نبود کودکان بعرضه نمیرسیدند چه بسیار مردان زن و فرزند را بخود باز میگذارند و برنها بهر زحمت بارگران را میکشند و اطفال را بر می آورند . ببین آن بی حمیت را که هرگز نخواهد دید روی نیکبختی ۱ - به مادام سابینیر که ولی در کار داشت گفتند آخر خجالت بکشی، حیوانات هم موسم دارند.
گفت ده آنها حیوانند