پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۳۴

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

خاطرات و خطرات 11 s envole partout,ainsi que la mouche. Ravi du miel,ne pense aux maleurs. On tombe amoureux et on se trompe, Du partie qui pense plutôt aux pompes: L' un est sérieux, l'autre souperficiel, S'ils se concilient.le sait le ciel. Mehdi a aimé et en conséquence, Vous dite le vrai, gardez y balance, Ne vous heurtez pas, il faut réfléchir. C'est ce que je puisse, de coeur, vous dire. Si j'ai rimaillé,ne faut il penser; A Saadi. Hafis. Corneille.Racine, Ce n'est qu'un amas des termes francais: Comme style sans doute le persan domine. London. Buckingham palace Hotel 23 Aout 1902. ١٣٠ عبور با کشتی از یادو کاله برای شاه مصیبتی است، در حالی که آب دریا حرکت به لندن آینه است و کشتی ابدأ حرکت ندارد، این صحنه چند ساعتی بیشتر دوام نداشت و گذشت، حضور پس بحرینی تا در جهای تأمین خاطر شاه است گفته میشد که در اوقات رعد و برق شاه به عبای بحرینی پناه میبرند و من از این سادگی بخدا . شاه را در قصر مربر جوس منزل دادند، عبارتی است متعلق یکی از سرکردگان سابق که دولت ضبط کرده است و ورثه مطالبند. عمارتی عالی لیکن معلوم نیست نماز رفقا در آن عمارت چه صورت دارد، مظفرالدین شاه و اصحابش نماز میخوانند غصب بودن آن عمارت را همه میدانند معاون الدوله شد و من در بوکینگهام هتل خرج خودمان منزل گرفتیم، يك هفته در لندن تو شبی هم شاه تماشای کریستال پالاس در خارج نندن مهمان آتش بازی بودند. شبی با معاون - الدوله بگردش رفته بودیم، خواستیم در محلی شام بخوریم، بچند رستوران رفتیم راهمان ندادند که اسموکینگ در بر نداشتیم آخر بگران هتل رفتیم این قید نبود، ساعت ۱۱ چراغها خاموش شد خادم شمعدانی آورد، حایمان را پرداختیم مرخص شدیم. در هیچ جا قید لباس بان اندازه نیست که در انگلیس است. در پاریس تا صبح چراغ میسوزد و اهل بخیه جامه تفریح میدوزند . در شهرهای بزرگ محلی برای نگاهداری اقسام ماهی و حشرات هست آکواریوم دریائی رفتیم . که آکواریوم میگویند ما بانتظار دیدن همه قسم حیوان همه چیز دیدیم مگر ماهی، بلی ماهی سقنقور وفور داشت. قوام السلطنه مردی سرشار است معلوم میشود دیشب گرفتار حریفی بوده، کیفش را ربوده اند ۲۳ اوت از کریستال پالاس بر میگردیم پرنس آرتوراف كانت با شاه است، مرا برای مترجمی خواستند پرنس آلمانی خوب میداند و من انگلیسی خوب نمیدانستم و فرانسه ام کافی نبود. بالماني صحبت شد

از چیزها که در لندن دیده شد و تعجب داشت مردی بود که روی خودش را سیاه کرده در