پرش به محتوا

برگه:خاطرات و خطرات.pdf/۱۳۲

از ویکی‌نبشته
این برگ نمونه‌خوانی نشده است.
 

۱۱۸ خاطرات و خطرات سعدالدوله بعدها بتهران آمد و بیست هزار تومان در ثانی از دولت گرفت که نوبت پرداخت قسط نرسیده بود، وجه را بنجار نخانه سپرده بودم در شکست شد. تجارتخانه صد هفت فرع می داده است و الا می بایست به بانک سپرده باشد. بعد از استاند نوبت کنترکسویل است آب معدنی سبکی دارد. دستگاه از هر جهت خفیف تر از کار اسیاد است، شکراب اینجا بقهر و کدورت کشید اتابك تب کرد و اجازه مرخصی خواست از اجزای دربار غیر از وکیل الدوله کسی را نمی پذیرد. سعی امیر بهادر و مغرور میرزا در التیام نتیجه نداد، بمن متوسل شدند، وكيل الدوله منشى حضور است، لكن محال بعضی صحبتها را ندارد تربی بود. اتابك از يارك بيرون ميرفت ، من از طرفی و حاجي امين الضرب از طرفی رسیدیم بحاجی فرمودند برود منزل، بمن فرمودند برای قصدشان رفتن بمنزل معاون الدوله بود ، درباره بسته بود من باز کردم در ضمن گفتم چه اراده فرموده اند؟ گفتند خسته شدم گرفتار جما عتی هستم که نه حرف میفهمند به حساب، من میروم. خود دانند، عرض کردم این گله بی چوپان چه خواهند کرد، چه ها که فردا در روزنامه ننویسند باز دیه بر عاقله است در این زمینه صحبت کردیم تا بمنزل معاون الدوله رسیدیم. حس کردم که قدری نرم شده اند برگشتیم، شب بازی شطرنج گذشت، روز دیگر موجبات آشتی فراهم آمد، البته نه آن قهر زیاد مایه داشت ته عرایض من زیاد را به مظفرالدین شاه به زنجیر طلا فرستاد، برای خودشان، میرزا عبدالله خان و میرزا احمدخان، یکی را بساعت خودشان بستند و زنجیر خودشان را بمن دادند. رشته ای برگردنم افکنده دوست میکند هر چاکه خاطر خواه اوست اتابك مردى كريم النفس بلند همت با نطق و قلم مدیر وسیاست شناس بود، در ۱۵ سالگی ناصر الدین شاه اسمی بر او گذارد و تقویت کرد تا رسمی شد. البته بقول آلمانیها در بدو امر شاخهای جهلش سائیده نشده بود و تفوق بی موقع او سبب رقابتهایی شده و بخششهای بی مورد و محل خسارت هایی پیش آورد، یا ناجار یا در نتیجه سلیقه اشخاصی بیمایه را پایه داده شیرازه معنوی گسیخته شد. چون در ابتدا آن استخوان را نداشت، بی استخوانان به کار گماشت و گفته اند محال عقر است که خردمندان بمیرند و بی خردان جای ایشان گیرند. خواجه نظام الملک در وصیت نامه خود بفرزندش میگوید، اگر خویشان را مجال بدهی میگویند بدخیال است و اگر غیر خویشان را مایه اختلال، از روی کفش کلاه رقبا نباید تشخیص داد، پل روی فکر و روحیات و تربیت استعدادها مختلف . است و همه را در يک ترازو نمیشود سنجیدخلت دارد و تعبیرش از عهده بشر خارج است . اتفاقات، مصادفات علاوه بر جربزه . عالمی از توبباید ساخت وز نو آدمی چون مردم همینند چاره در انتخاب مردم با دیانت و ایمان بمسلکی است که خیر دنیا و آخرت در آن باشد شكايت نظام الملك را علی الاطلاق تصدیق نمیتوان کرد مگر اینکه نظر نظام الملك بحسن صباح بوده است در کنتر كويل روزی اتابك صحرا رفت و بازنی دهقان صحبتش گرم شد، از احوالات او پرسید ، گفت اینجا زراعتی داریم محصول خودمان را به قسمت میکنیم، یکى خوراك يكى لباس و غيره يك قسمت ذخیره میکنیم و سال بسال تحدید، اتابك گفت آن برای چیست. گفت این تا محل مرز فرانسه است. در وقت ممکن است جنگی پیش بیاید. نظام ما که اینجا میرسن. آذوقه برسد ما از ذخیره که همه دارند كمك میكنیم والا آن ذخیره تجدید و صرف برج میشود. در کنترکسویل در باغچه پتینو و در کورسال با کارا دایر بود با کارا قمار کلانی است پشیتو تفننی خالی از لطف هم نیست بنیشو میزی است که روی آن در شکافهایی اسهای كوچك سوار بر پایه هایی مقرر به تعبیه مکانیکی چرخ میزنند و نمره دارند، روی نمره گروبندی میشود. اگر آن نمره در توقف جلو

بود برده است والا گرو بمتصدی میرسد. خانمهایی که شريك با زیند بیشتر جلب مشتری میکنند