پس از امینالدوله پستخانه را بصنیعالدوله سپردند، بنده هم رئیس شدم، موسیو آرنولد[۱] رئیس محاسبات بود، صورت عایدی دو سال اخیر را داد. امینالدوله سالی هزار و پانصد تومان بدولت میداده، هفت هزار و پانصد تومان علیق میگرفته و خرجدررفته سالی چهل و یک هزار تومان میبرده است، صنیعالدوله قیمت علیق را پیشکش دولت کرد و گفت عایدات هر چه شد مال دولت باشد، حقی هم برای من معین شود. شاه سه هزار تومان حقوق باو مرحمت کرد فرمود در سالی چهل هزار تومان بالمقاطعه با خودت باشد، این مقدار عایدات پستخانه در نتیجهٔ حمـل امانات تجارتی بود که بملاحظهٔ امنیت تجار جنس با پست میفرستادند، دزدیهای پست را دولت شدیداً تعقیب میکرد و از طرفی صرفهٔ وقت بود. در آن وقت پستخانه با فرانسه قرار ماندا داشت پول هر کس در تهران به پستخانه می داد، حواله میشد، پستخانه فرانسه می پرداخت، آخر سال جمع و خرج میشد، بیست هزار تومان طلب پستخانهٔ فرانسه در صندوق پست جمع شده بود.
در این اوقات روزی بصاحبقرانیه رفتیم، صبح بود، شاه روی دستانداز سنگی پلهٔ عمارت جلوس فرموده بودند و جمعی از اصحاب در حضور ایستاده، چه شد که شاه شروع کرد بشرح بعضی اوقات زندگیش، شمهای از اوقات توقف خودش را در تهران پس از واقعه شیخ عبیدالله بیان فرمودند من جمله فرمودند روزی دستگاه من بطوری لنگ شده بود که ناظر میرآخور آبدار اظهار عجز از گرداندن عرادهٔ خرج کردند، دولتیها کمتر گرد ولیعهد میگردند، ناصرالدین شاه در این موقع نظر لطفی بولیعهد نمیانداخت، فرمودند غروبی بود از امامزاده قاسم سواره بشهر رفتیم، درویشی که کنار جاده نزدیک قصر کلبهای داشت ناگاه پیش آمد هو کشید اسب من رم کرد، از آن رم زمین خوردم، برخاستم درویش را چند شلاق زدم. سوار شدم بشهر رسیدم هر جا فرستادم آبی گرم نشد، کسی را نزد مخبرالدوله فرستادم، گفته بود پنج هزار تومان دارم و برای من فرستاد که این موجود است، من در حق اولاد او هر چه محبت بکنم کم است. یک هفته بعد پستخانه را از صنیعالدوله گرفت و بخاطر حکیمالملک بمهدیخان وزیر همایون داد که در خلوت مسخره است و صنیعالدوله بفرنگ رفت، وجوه مانداپست را وزیر همایون خورد، دولت فرانسه مطالبه میکند در این موقع صنیعالدوله در فرنگ است، مرا توقیف کردند، آنچه گفتم وجه در صندوق پستخانه بود میبایست به فرانسه بدهند، ربطی بصنیعالدوله ندارد، بدفاتر برسید بخرج نرفت و حال من برای مخارج یومیه معطلم، مهلتی گرفتم تا صنیعالدوله برگردد کاری از محسنخان که حال رئیس است ساخته نیست.
صنیعالدوله برگشت، شصت هزار تومان بانک بجای خود بیست هزار تومان ماندا مطالبه میشود، قوامالدوله، معزالملک و صنیعالدوله بشراکت گمرکات را بعهده گرفتند، من مأمور آذربایجان شدم، محرم ۱۳۱۶ قمری، ریاست پستخانه و گمرک و تلگرافخانه با من بود، مرکز در تبریز بود و ادارهٔ گمرک را میزان میگفتند، مالالتجاره که از ارونق وارد میشد میبایست در تبریز گمرک شود، از خوی چه اندازه راه کج میکردند معلوم نبود، من پته با سه سوش تعبیه کردم که یکی در سرحد بماند یکی را به تبریز بفرستند، یکی در دست مکاری، فیالجمله از قاچاق جلوگیری شد، در این مسافرت میرزا مطلب خان مستشار پستخانه و بشارتالدوله از اجزاء همراه من بودند، بشارتالدوله تا اندازهای کمک من بود، مستشار صحبتهای شیرینی داشت، مصاحبی بود، دو پسر او کمالالدین خان و برادرش همراه بودند، از وقایع این سفر دو راپرت تلگرامی بود که بتهران دادم، عمیدالسلطان تالش قتلها کرده بود، بنا شد او را دم توپ بگذارند، گذاردند، قسمی بسته بودند که تیر توپ آزاری باو نرساند و گفتند متوسل بحضرت عباس شد ولی از خارج
- ↑ این موسیو آرنولد بسیار مرد درستی است و در حساب دقیق، زنی گرفته است ارمنیه که هم لوچ است هم میلنگد، در حالیکه آرنولد مردی بتمام اندام است باو گفته بودند این زن چیست که اختیار کردهای؟ گفته بود برای خودم گرفتهام.