این برگ همسنجی شدهاست.
ح
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود | ۱۵۳ |
تنت بناز طبیبان نیازمند مباد | ۷۲ |
جان بیجمال جانان میل جهان ندارد | ۸۶ |
جمالت آفتاب هر نظر باد | ۷۱ |
جهان بر ابروی عید از هلال وسمه کشید | ۱۶۰ |
چو آفتاب می از مشرق پیاله بر آید | ۱۵۸ |
چو باد عزم سر کوی یار خواهم کرد | ۶۲ |
چو دست بر سر زلفش زنم بتاب رود | ۱۵۰ |
چه مستیست ندانم که رو بما آورد | ۹۸ |
حسب حالی ننوشتیّ و شد ایّامی چند | ۱۲۳ |
حسن تو همیشه در فزون باد | ۷۳ |
خستگانرا چو طلب باشد و قوّت نبود | ۱۴۱ |
خسروا گوی فلک در خم چوگان تو باد | ۷۴ |
خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود | ۱۵۱ |
خوش آمد گل وزان خوشتر نباشد | ۱۱۰ |
خوشست خلوت اگر یار یار من باشد | ۱۰۹ |
دانی که چنگ و عود چه تقریر میکنند | ۱۳۵ |
در ازل پرتو حسنت ز تجلیّ دم زد | ۱۰۳ |
در ازل هر کو بفیض دولت ارزانی بود | ۱۴۸ |
درخت دوستی بنشان که کام دل ببار آرد | ۷۸ |
در نظربازی ما بیخبران حیرانند | ۱۳۰ |
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد | ۱۱۷ |
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید | ۱۵۷ |
دست در حلقه آن زلف دو تا نتوان کرد | ۹۲ |
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند | ۱۲۶ |
دل از من برد و روی من از نهان کرد | ۹۳ |
دلبر برفت و دلشدگانرا خبر نکرد | ۹۴ |
دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد | ۷۹ |